
اگر پیش از اجل مرگیت باشد
ز مرگ جاودان برگیت باشد
در این صفحه گزیدهای از شعرهای مربوط به مرگ و دنیای فانی را میخوانید؛ آثاری که از ناپایداری جهان، گذر زمان و یادِ رفتگان میگویند و ما را به تأملی عمیق درباره معنای زندگی فرامیخوانند. از غزلهای کلاسیک تا رباعی و دوبیتیِ شاعران معاصر، هر شعر پنجرهای است رو به پذیرشِ فناپذیری و ارزشگذاری لحظههای اکنون. برای مرور آسانتر میتوانید شعرها را بر اساس شاعر، قالب و برچسبهای مرتبط ببینید و از میان ابیات، گزیدههای ماندگار را انتخاب کنید. اگر به دنبال تسلّی، نیایش یا درنگی فلسفی هستید، این مجموعه شما را همراهی میکند؛ از یاد و وداع تا سخن از جاودانگی نام و اثر در دلِ جهانِ ناپایدار.
اگر پیش از اجل مرگیت باشد
ز مرگ جاودان برگیت باشد
هزار بار خم و کوزه کردهاند مرا
هنوز تلخ مزاجم ز مرگ شیرین کار
نیستی در پنجهٔ مرگ ار ز سنگ و آهنی
گردتر از رستم و روئین تر از اسفندیار
چو مرگ از راه جان آید نه از راه حواس تو
ز خوف مرگ نتوان رست اگر در جوف سندانی
هان ای دل گمراه چه خسبی که درین راه
تو ماندهای و عمر تو از پیش دویده است
گلخنست این جملهٔ دنیای دون
قصر تو چندست ازین گلخن کنون
گرچه این قصرست خرم چون بهشت
مرگ بر چشم تو خواهد کرد زشت
تو خفتهای ز دیرگه و عمر در گذر
تو غافلی ز کار خود و مرگ در قفا
چون مرگ در رسید مقامات خوف رفت
وز بیم مرگ لرزه بر اعضا دراوفتاد
هرک نام آن برد در راه عشق
نیست در دیوان دین آگاه عشق
نیست درمان مرگ را جز مرگ بوی
ریختن دارد بزاری برگ و روی
جوابش داد کان جسمی که جان یافت
ز دست مرگ نتواند امان یافت
چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردمپرور است
نیست از شفقت مگر پرواری او لاغر است
دایم از تلخی مرگم این چنین
آب من زانست ناشیرین چنین
بود عالی همتی صاحب کمال
گشت عاشق بر یکی صاحب جمال
من این دانم که مویی می ندانم
بجز مرگ آرزویی می ندانم
بقای ما بلای ماست ما را
که راحت در فنای ماست ما را
همه عمرت غمست و عمر کوتاه
بمرگ تلخ شیرین کرد آنگاه
اگر طاعت کنی اکنون نه زانست
که میترسی که مرگت ناگهانست