1 فعلها جمله فعل حق میدان کافری گر نیاوری ایمان
2 فعل ما از مقید و مطلق نیست الا ز علم و قدرت حق
3 کارها جمله آفریدۀ اوست اگر آن جمله بد و گر نیکوست
4 اختیار تو اختیار وی است بلکه کارتو عین کار وی است
1 آنکه ذات آفرین بیش و کم است از صفت آفریدنش چه غم است
2 اختیاری کز اضطرار بود نزد عاقل نه اختیار بود
3 خالق کل شیء از که و کی معطی و مانع است و مبدع وحی
4 چونکه ترک مقدری مقدور نیست مر بنده را، شود مجبور
1 نسبت فعل را به مظهر و ساز کسب خوانند بر طریق مجاز
2 غصب منصب مکن به علت کسب فعل حق از تو نیست الا غصب
3 خالق فعل نیک و بد همه اوست کی بود خلق و فعل خود همه اوست
4 کارها جمله کار او انگار وندرین کار هیچ کار مدار
1 شیخ الاسلام دُرّ معنی سفت در جواب کسی که با او گفت
2 هیچ آمد شدی خدا را بود؟ گفت باری بگو که ما را بود
3 خلق را میبرند و میآرند نه که آمد شدی بخود دارند
4 به خود آمد خدای خوانندش نبود هیچ مثل و مانندش
1 چون بر انواع اوفتاد افعال مختلف گشت از آن سبب اقوال
2 گاه قسری و گه طبیعی بود در ارادی فتاد گفت و شنود
3 بوالحسین و ابوالمعالی ما هر دو قایل به مذهب حکما
4 فعل بنده ز قدرت بنده گفته، وان باز ز آفریننده