1 متکلم خدای رب رحیم به کلامی که همچو اوست قدیم
2 همه قرآن به کلی است دلیل بلکه تورات نیز با انجیل
3 سخن او چو ذات او میدان خالی از حرف و صوت و این و زمان
1 حرف و صوتی کز اصطکاک هواست چون توان گفت کان کلام خداست
2 سخن حق ز حق نگشت جدا به خدا این چنین سزد به خودآ
3 قول حق از جهان حسی دان فی المثل چون کلام نفسی دان
4 وان کلام از قبیل وجدانی است همه دانند این چه نادانی است
1 رو تن و جان خویش را بشناس تا به قرآن رسی ز روی قیاس
2 سرّ قرآن تو آنگهی دانی که ببینی جمال انسانی
1 خواجه عبدالرحیم تبریزی بس نکو گفت اگر تو نستیزی
2 لفظ قرآن و صورت انسان گفت باشند فی المثل زَوْجان
3 معنی آن و روح این ز نهفت باز هستند در حقیقت جفت
4 هر دو را خود حقیقت از ره راز واحدٌ «لانفرق» آمد باز
1 اول اعجاز خلق هر دو جهان کرد ایزد به جملۀ قرآن
2 چونکه عاجز شدند «لایأتون» گشت نازل ز حضرت بیچون
3 بعد از آن امتحان به «عشر سور» کرد با جمله خلق بار دگر
4 باز عاجز شدند با که و مه گفت «فأتو بسورة مثله»
1 سخن حق، مشبهی لئیم حرف و آواز گفت هر دو قدیم
2 عرض آنگه قدیم!! این بشنو هرزۀ روشن این چنین بشنو
3 هیچ صوتی دو دم نمیپاید مثل آن بر خدای کی شاید
1 در راه اعتزال هرزه سرای هست مخلوق حق کلام خدای
2 ذات حق بی سخن بود اکنون نیست لایق به حضرت بیچون
3 علم حق چون بدین کلام عظیم بود پیوسته او علیم و قدیم
4 کی شناسد وجود قرآن را تا نداند حقیقت آن را