1 دارم سر آنکه امشب آیم به برت تا لب به لبت بر نهم و بر به برت
2 تو پای نهی ز ناز بر چشم ترم من سر نهم از نیاز بر خاک درت
1 دل در غم آن لعل شکر بار برفت زاندیشه من قوت تکرار برفت
2 علمی که به عمر خویش حاصل کردم بر یاد لبش جمله به یکبار برفت
1 چندان ز فراق در زیانم که مپرس چندان به غمت بسوخت جانم که مپرس
2 چندان بگریست دیده گانم که مپرس گفتی که چگونه ای چنانم که مپرس
1 در عشق تو سرفکنده همچون بیدم چون سبزه از آن پای به گل جاویدم
2 گر بنمایی تو آن رخ خورشیدم چون غنچه پژمرده گل امیدم
1 هر شب ز غم هجر تو رنجورترم وز باده هجران تو مخمورترم
2 وآن روز که گویم به تو نزدیکترم چون نیک نگه کنم بسی دورترم