1 شادم زدل که عاشق آن زلف دلکش است از عشق عشق اوست که با دل مرا خوش است
2 زلفین او کشم که سر زلف او مرا دلبند و دلفریب و دلارام و دلکش است
3 طوفان زآب خیزد و تا عاشقم بر او از عشق در دلم همه طوفان آتش است
4 حسن و جمال و نقش و نگار و بت و بهار گر دل برند نزد رخش جای هر شش است
1 تا زبرج حوت آهنگ حمل کرد آفتاب در حمل در هر نباتی صد عمل کرد آفتاب
2 هر دو شاخی بر کمر بستند چون جوزاکمر تا سریر شاهی از برج حمل کرد آفتاب
3 در میان زاغ و بلبل مشکلی افتاده بود در حمل هر مشکلی کافتاد حل کرد آفتاب
4 روضه فردوس گشت از ماه تا ماهی جهان چون زماهی بر فلک منزل بدل کرد آفتاب
1 باحسن باغ و فر بهار و جمال گل نیکوست حال ما که نکو باد حال گل
2 پر نقش آزری شد و پر صورت پری باغ از بهار خرم و چشم از جمال گل
3 گل بوی و باده نوش به دیدار گل که هست امروز روز باده و امسال سال گل
4 با گل نشین و نغمه بلبل سماع کن پیش از رحیل بلبل و پیش از زوال گل
1 ابر فروردین فرو شوید همی رخسار گل وقت دیدار گل آمد حبذا دیدار گل
2 خرما روزا که ما را تازه و روشن شده ست عشق با دیدار باغ و دیده با رخسار گل
3 گر ز شادی روی ما چون گل نباشد عیب چیست باده چون گل به دست و پیش ما انبار گل
4 ای به رنگ خوب و بوی خوش دماغ و دیده را آشکارا کرده روی و زلف تو، اسرار گل
1 تا آب دلبری و ملاحت به جوی توست جانم ز عاشقی همه در جست و جوی توست
2 گر میل آبها سوی دریا بود همه امروز میل آب ملاحت به جوی توست
3 روی تو آب روی همه نیکوان ببرد وین آب چشم من همه زان آب روی توست
4 گر سنگ از آب دیده من نرم شد چرا سختی هنوز در دل چون سنگ و روی توست
1 آب رویم برده ای و آتش اندر من زده من چو داغ از داغ عشق تو در آتش تن زده
2 آینه بردار و بنگر تا ز روی و موی خویش آتشی با دود بینی آتش اندر من زده
3 خرمن صبرم بدان بر باد شد کز زلف تو توده های مشک دیدم گرد مه خرمن زده
4 عارض و روی تو دایم طعنه در سوسن زنند لاله خود روی دیدی طعنه در سوسن زده
1 تا فتنه گشتم آن صنم سیم ساق را بگماشت بر سرم چو موکل فراق را
2 نامم صنم پرست نهادند عاشقان از بس پرستش آن صنم سیم ساق را
3 عشقش وثاق ساخت دلم را و هر زمان از آتش فراق بسوزد وثاق را
4 چشم و دلش به خون دلم متفق شدند تدبیر چیست دفع چنین اتفاق را