1 اثر از مراثی در مواعظ سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مراثی در مواعظ سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.

مراثی در مواعظ سعدی شیرازی

1 وجود عاریتی دل درو نشاید بست همانکه مرهم جان بود دل به نیش بخست

2 اگر جواهر ارواح در کشاکش نزع همی به عالم علوی رود ز عالم پست

3 بر آب دیدهٔ مهجور هم ملامت نیست که شوق می‌بستاند عنان عقل از دست

4 درخت سبز نمی‌بینی ای عجب در باغ که چون فرو دود آبش چو شاخ تر بشکست

1 دردی به دل رسید که آرام جان برفت وان هر که در جهان به دریغ از جهان برفت

2 شاید که چشم چشمه بگرید به های های بر بوستان که سرو بلند از میان برفت

3 بالا تمام کرده درخت بلند ناز ناگه به حسرت از نظر باغبان برفت

4 گیتی برو چو خوش سیاووش نوحه کرد خون سیاوشان زد و چشمش روان برفت

1 به اتفاق دگر دل به کس نباید داد ز خستگی که درین نوبت اتفاق افتاد

2 چو ماه دولت بوبکر سعد افل شد طلوع اختر سعدش هنوز جان می‌داد

3 امید امن و سلامت به گوش دل می‌گفت بقای سعد ابوبکر سعد زنگی باد

4 هنوز داغ نخستین درست ناشده بود که دست جور زمان داغ دیگرش بنهاد

1 غریبان را دل از بهر تو خونست دل خویشان نمی‌دانم که چونست

2 عنان گریه چون شاید گرفتن که از دست شکیبایی برونست

3 مگر شاهنشه اندر قلب لشکر نمی‌آید که رایت سرنگونست

4 دگر سبزی نروید بر لب جوی که باران بیشتر سیلاب خونست

1 به اتفاق دگر دل به کس نباید داد ز خستگی که درین نوبت اتفاق افتاد

2 چو ماه دولت بوبکر سعد افل شد طلوع اختر سعدش هنوز جان می‌داد

3 امید امن و سلامت به گوش دل می‌گفت بقای سعد ابوبکر سعد زنگی باد

4 هنوز داغ نخستین درست ناشده بود که دست جور زمان داغ دیگرش بنهاد

1 دل شکسته که مرهم نهد دگربارش؟ یتیم خسته که از پای برکند خارش؟

2 خدنگ درد فراق اندرون سینهٔ خلق چنان نشست که در جان نشست سوفارش

3 چو مرغ کشته قلم سر بریده می‌گردد چنانکه خون سیه می‌رود ز منقارش

4 دهان مرده به معنی سخن همی گوید اگرچه نیست به صورت زبان گفتارش

1 به هیچ باغ نبود آن درخت مانندش که تندباد اجل بی‌دریغ برکندش

2 به دوستی جهان بر که اعتماد کند؟ که شوخ دیده نظر با کسیست هر چندش

3 به لطف خویش خدایا روان او خوش دار بدان حیات بکن زین حیات خرسندش

4 نمرد سعد ابوبکر سعد بن زنگی که هست سایهٔ امیدوار فرزندش

1 آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین

2 ای محمد گر قیامت می‌برآری سر ز خاک سر برآور وین قیامت در میان خلق بین

3 نازنینان حرم را خون خلق بی‌دریغ ز آستان بگذشت و ما را خون چشم از آستین

4 زینهار از دور گیتی، و انقلاب روزگار در خیال کس نیامد کانچنان گردد چنین

1 غریبان را دل از بهر تو خونست دل خویشان نمی‌دانم که چونست

2 عنان گریه چون شاید گرفتن که از دست شکیبایی برونست

3 مگر شاهنشه اندر قلب لشکر نمی‌آید که رایت سرنگونست

4 دگر سبزی نروید بر لب جوی که باران بیشتر سیلاب خونست

آثار سعدی شیرازی

1 اثر از مراثی در مواعظ سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر مراثی در مواعظ سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.