1 ای دوش فلک را علمت گشته ردا در گوش فلک ز جود و عدل تو ندا
2 بادات فدا هر که به گیتی چو منست تا خلق جهانت همه باشند فدا
1 تا یک نفس از حیات باقیست مرا در سر هوس شراب و ساقیست مرا
2 کاری که من اختیار کردم این بود باقی همه کار اتفاقیست مرا
1 از روز نخست کاین دلم رای تو جست دیدهست جفای سخت و پیمانی سست
2 بودم ز تو دلشکسته از روز نخست ناید ز دل شکسته پیمان درست
1 شاهی که جهان را به وجودش ناز است بر خیل قضا خنجر او طناز است
2 با رایت او فتح و ظفر دمساز است عزالدین ابوالعصب خباز است
1 شاهی که ملوک را ز عدلش بیم است هفت اندامش صلاح هفت اقلیم است
2 از ده یک ملک او فلک دو نیم است سلطان مظفر ملک ابراهیم است
1 تا جان مرا باده مهرت سوده است جان و دلم از رنج غمان آسوده است
2 گر باده به گوهر اصل شادی بوده است پس چون که ز باده تو رنج افزوده است
1 چون یار به بوسه دادنم بار گرفت زلفش بگرفتم از من آزار گرفت
2 چون یاری من یار همی خوار گرفت زان خواست به دست من هی سار گرفت
1 با انده جفت گشتم از شادی فرد ایام وفا چیست ولی چتوان کرد
2 اندیشه چو دانش است می باید داشت اندوه چو روزی است می باید خورد
1 هر تیر که در جعبه افلاک بود آماج گهش این دل غمناک بود
2 تا چرخ چنین ظالم و بی باک بود آسوده کسی بود که در خاک بود
1 ای کرده گران غمت سبکباری من خندان دو لبت ز گریه و زاری من
2 دیوانه شدم دریغ هشیاری من ای خفته میازمای بیداری من