ای دوش فلک را علمت گشته از ابوالفرج رونی رباعی 1
1. ای دوش فلک را علمت گشته ردا
در گوش فلک ز جود و عدل تو ندا
1. ای دوش فلک را علمت گشته ردا
در گوش فلک ز جود و عدل تو ندا
1. تا یک نفس از حیات باقیست مرا
در سر هوس شراب و ساقیست مرا
1. از روز نخست کاین دلم رای تو جست
دیدهست جفای سخت و پیمانی سست
1. شاهی که جهان را به وجودش ناز است
بر خیل قضا خنجر او طناز است
1. شاهی که ملوک را ز عدلش بیم است
هفت اندامش صلاح هفت اقلیم است
1. تا جان مرا باده مهرت سوده است
جان و دلم از رنج غمان آسوده است
1. چون یار به بوسه دادنم بار گرفت
زلفش بگرفتم از من آزار گرفت
1. با انده جفت گشتم از شادی فرد
ایام وفا چیست ولی چتوان کرد
1. هر تیر که در جعبه افلاک بود
آماج گهش این دل غمناک بود
1. ای کرده گران غمت سبکباری من
خندان دو لبت ز گریه و زاری من
1. چون زور ملک چرخ درآورد به زه
از چرخ ملک بانگ برآورد که زه
1. از شیرینی چون به سخن بنشینی
وز دو لب خود شکر به دامن چینی