اسمش محمد حسین. اصلش از جوین. به سبب توطن در نشابور از اهل نشابور مشهور. به هندوستان رفته و بادرویشان انس گرفته. در زمان اکبرشاه در گجرات وفات یافت. دیوانش دیده شد و چند بیتی از آن جناب گزیده شد: ,
2 بگو منصور از زندان اناالحق گو برون آید که دین عشق ظاهرگشت و باطل کردمذهبها
3 به اندک التفاتی زنده دارد آفرینش را اگرنازی کند در دم فرو ریزند قالبها
4 شهود بت ز پراکندگیم باز آورد دلیل راه حقیقت برهمنی است مرا
اسمش محمد حسین بیگ بود و ملازمت را ترک نمود. در حلقهٔ اهل کمال درآمد. در خدمت میرزا ابراهیم همدانی تحصیل علوم کرد. به پایهٔ عالی رسید. این رباعی از اوست: ,
2 تا درنگری نه سرو مانده است و نه بید نه خار هوس نه گلستان امید
3 دهقان فلک خرمن عمر همه را میپیماید به کیل ماه و خورشید
اسمش میرزا محمد رفیع و در فضیلت پایهٔ قدرش منیع. کتاب مستطاب ابواب الجنان از اوست. الحق هر بابی از ابواب ابواب الجنانش بابی از ابواب الجنان. معاصر سلطان حسین صفوی بود و خلق را موعظه مینمود. در اوایل جلوس سلطان مذکور مرحوم ومغفور شد. شعر هم میگفت. ایندو بیت از او نوشته میشود: ,
2 از هیچ کس بجز دو زبانی ندیدهام خلق زمانه را همه گویی زبان یکی است
3 دور و دراز شد سفر بی خودی مرا گویا به بوی زلف تو از هوش رفتهام
و هُوَ زبدة الفضلاء مولانا رجبعلی. از مشاهیر فضلا و عرفای زمان خود بوده و شاه عبّاس ثانی به وی اظهار اخلاص و ارادت مینمود. در کمالات مسلّم اهل آن زمانه و در وجد و حال، وحید و یگانه. رسالهٔ کلید بهشت از اوست. در سنهٔ ۱۰۸۰ در اصفهان درگذشت: ,
2 واحد که به کوی دوست منزل دارد غم نیست اگر غم تو در دل دارد
3 پیوسته به تعمیر بدن مشغول است بیچاره همیشه دست در گل دارد
4 واحد که چو آتش به برت میگردد گر خاک شود خاک درت میگردد
از ارباب حال و از اصحاب کمال. معاصر و هم صحبت اکبرشاه هندی بود و شکسته را درست قلمی مینمود. این رباعی از او نوشته شد: ,
2 معشوقه وصال جاودانت ندهد ره جانب خویش رایگانت ندهد
3 بگذر ز حدیث وصل کاین پرده نشین تا جان ندهی ز خود نشانت ندهد
و هُوَ خواجه همام الدین محمد. از معارف شعراء و فضلاست و حکیمی با مرتبهٔ اعلی است. مراتب حکمیه را در خدمت جناب قدوة المحققین خواجه نصیر الدین طوسی تحصیل نموده و با مولانا قطب الدین علامهٔ شیرازی نسبت سببی داشته و با شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی ملاقات کرده. مطایبات لطیفه که میان ایشان دست داده مشهور است و در السنه و افواه، مذکور. در نسخهٔ اول آتشکده تخلص او را غلط همایی نوشتهاند و همچنین غلط مانده است. وفاتش در سنهٔ ۷۱۳ اتفاق افتاده. این دو بیت از اوست: ,
2 ذوق وصلی که عاشقان تراست همه آسایش جهان ارزد
3 چون خیال تو ز پیش نظر من نرود شرم دارم که شکایت کنم از تنهایی
با سلطان حسین میرزای بایقرا و امیر بی نظیر علی شیرنوایی معاصر بوده. اول بار که به مجلس امیرعلی شیر بار یافت، از خواندن این مطلع محترم شد: ,
2 چنان ازپا فکند امروزم ازرفتار وقامت هم که فردا برنخیزم بلکه فردای قیامت هم
امیر او را در برکشید و از تخلصش پرسید. گفت: هلالی. امیر فرمود: بدری بدری. از تأثیر نظر عنایت امیر مشار الیه فلک سخنوری را بدر و محفل شاعری را صدرآمد. در شاعری مشهور شد. آخر به خدمت مشایخ رسید و از اهل ذوق محسوب گردید. مثنوی شاه و گدا و لیلی و مجنون وصفات العاشقین به رشتهٔ نظم کشید و عاقبت در سنهٔ ۹۳۹ به جرم تشیع شهید گردید. اشعار خوب دارد اما بدین چند بیت از او اکتفا میشود: ,
4 از آن تنهایی و ملک غریبی شد هوس ما را که روزی چند نشناسیم ما کس را و کس ما را
از فضلا و علمای زمان خود ممتاز و بین العوام و الخواص با اعزاز. مدتی در کاشان و چندی در دهلی و هندوستان توقف داشته و در شغل قضا لوای شهرت افراشته. آخر از هند به کاشان مراجعت کرد و در سنهٔ ۹۵۳ وفات یافت. غرض، از محققین و فضلا محسوب میشد و خالی از حالی نبود. این چند بیت از اشعار اوست: ,
2 گفتی که بگو مشکل خود تا بگشایم گفتن نتوانم به کسی مشکلم این است
3 عاشق آن است که شاد بمیرد تا دم مرگ بود بنده و آزاد بمیرد
4 مجنون چو خویش را همه لیلی خیال کرد از غیرت همین به کسی آشنا نشد