1 کیم من دردمندی ناتوانی اسیری خستهای افسردهجانی
2 تذروی آشیان بر باد رفته به دام افتادهای از یاد رفته
3 دلم بیمار و لب خاموش و رخ زرد همه سوز و همه داغ و همه درد
4 بود آسان علاج درد بیمار چو دل بیمار شد مشکل شود کار
1 چشم فروبسته اگر وا کنی در تو بود هرچه تمنا کنی
2 عافیت از غیر نصیب تو نیست غیر تو ای خسته طبیب تو نیست
3 از تو بود راحت بیمار تو نیست به غیر از تو پرستار تو
4 همدم خود شو که حبیب خودی چارهٔ خود کن که طبیب خودی
1 لالهرویی بر گل سرخی نگاشت کز سیهچشمان نگیرم دلبری
2 از لب من کس نیابد بوسهای وز کف من کس ننوشد ساغری
3 تا نیفتد پایش اندر بندها یاد کرد آن تازه گل سوگندها
4 ناگهان باد صبا دامنکشان سوی سرو و لاله و شمشاد رفت
1 به دیماه کز گشت گردان سپهر سحاب افکند پرده بر روی مهر
2 ز دمسردی ابر سنجابپوش ردای قصب کوه گیرد به دوش
3 جهان پوشد از برف سیمین حریر کشد پرده سیمگون آبگیر
4 شود دامن باغ از گل تهی چمن ماند از زلف سنبل تهی
1 شب چو بوسیدم لب گلگون او گشت لرزان قامت موزون او
2 زیر گیسو کرد پنهان روی خویش ماه را پوشید با گیسوی خویش
3 گفتمش: ای روی تو صبح امید در دل شب بوسه ما را که دید؟
4 قصهپردازی در این صحرا نبود چشم غمازی به سوی ما نبود
1 روزی به جای لعل و گهر سنگریزهای بردم به زرگری که بر انگشتری نهد
2 بنشاندش به حلقه زرین عقیقوار آن سان که داغ بر دل هر مشتری نهد
3 زرگر ز من ستاند و بر او خیره بنگریست وآنگه به خنده گفت که این سنگریزه چیست؟
4 حیف آیدم ز حلقه زرین که این نگین ناچیز و خوارمایه و بیقدر و بیبهاست
1 آنکه جانم شد نواپرداز او میسرایم قصهای از ساز او
2 ساز او در پرده گوید رازها سر کند در گوش جان آوازها
3 بانگی از آوای بلبل گرمتر وز نوای جویباران نرمتر
4 نغمهٔ مرغ چمن جانپرور است لیک دراین ساز سوزی دیگر است
1 عروس چمن مریم تابناک گرو برده از نوعروسان خاک
2 که او را به جز سادگی مایه نیست نکوروی محتاج پیرایه نیست
3 به رخ نور محض و به تن سیم ناب به صافی چو اشک و به پاکی چو آب
4 به روشندلی قطره شبنم است به پاکیزگی دامن مریم است
1 روانپرور بود خرمبهاری که گیری پای سروی دست یاری
2 وگر یاری ندارد لالهرخسار بود یکسان به چشمت لاله و خار
3 چمن بیهمنشین زندان جان است صفای بوستان از دوستان است
4 غمی در سایه جانان نداری وگر جانان نداری جان نداری