آثار رهی معیری

صفحه 2 از 3
3 اثر از غزلها - جلد سوم رهی معیری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلها - جلد سوم رهی معیری شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار رهی معیری / غزلها - جلد سوم رهی معیری

غزلها - جلد سوم رهی معیری

1 او را به رنگ و بوی نگویم نظیر نیست گلبن نظیر اوست ولی دل‌پذیر نیست

2 ما را نسیم کوی تو از خاک بر گرفت خاشاک را به غیر صبا دستگیر نیست

3 گلبانگ نی اگر چه بود دل‌نشین ولی آتش اثر چو ناله مرغ اسیر نیست

4 غافل مشو ز عمر که ساکن نمی‌شود سیل عنان‌گسسته اقامت‌پذیر نیست

1 زندگی بر دوش ما بار گرانی بیش نیست عمر جاویدان عذاب جاودانی بیش نیست

2 لاله بزم‌آرای گلچین گشت و گل دمساز خار زین گلستان بهره بلبل فغانی بیش نیست

3 می‌کند هر قطره اشکی ز داغی داستان گرچه شمعم شکوه دل را زبانی بیش نیست

4 آنچنان دور از لبش بگداختم کز تاب درد چون نی اندام نحیفم استخوانی بیش نیست

1 آب بقا کجا و لب نوش او کجا؟ آتش کجا و گرمی آغوش او کجا؟

2 سیمین و تابناک بود روی مه ولی سیمینه مه کجا و بناگوش او کجا؟

3 دارد لبی که مستی جاوید می‌دهد مینای می کجا و لب نوش او کجا؟

4 خفتم به یاد یار در آغوش گل ولی آغوش گل کجا و بر و دوش او کجا؟

1 تا گریزان گشتی ای نیلوفری‌چشم از برم در غمت از لاغری چون شاخه نیلوفرم

2 تا گرفتی از حریفان جام سیمین چون هلال چون شفق خونابهٔ دل می‌چکد از ساغرم

3 خفته‌ام امشب ولی جای من دل‌سوخته صبحدم بینی که خیزد دود آه از بسترم

4 تار و پود هستی‌ام بر باد رفت اما نرفت عاشقی‌ها از دلم، دیوانگی‌ها از سرم

1 دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید نیم‌شب صبح جهان‌تاب ز میخانه دمید

2 روشنی‌بخش حریق مه و خورشید نبود آتشی بود که از باده مستانه دمید

3 چه غم ار شمع فرومرد که از پرتو عشق نور مهتاب ز خاکستر پروانه دمید

4 عقل کوته‌نظر آهنگ نظربازی کرد تا پریزاد من امشب ز پریخانه دمید

1 عیب‌جو دلدادگان را سرزنش‌ها می‌کند وای اگر با او کند دل آنچه با ما می‌کند

2 با غم جان‌سوز می‌سازد دل مسکین من مصلحت بین است و با دشمن مدارا می‌کند

3 عکس او در اشک من نقشی خیال‌انگیز داشت ماه سیمین جلوه‌ها در موج دریا می‌کند

4 از طربناکی به رقص آید سحرگه چون نسیم هرکه چون گل خواب در آغوش صحرا می‌کند

1 تا قیامت می‌دهد گرمی به دنیا آتشم آفتاب روشنم نسبت مکن با آتشم

2 شعله خیزد از دل بحر خروشان جای موج گر بگیرد یک نفس در هفت دریا آتشم

3 چیست عالم آتشی با آب و خاک آمیخته من نه از خاکم نه از آبم که تنها آتشم

4 شمع لرزان وجودم را شبی آرام نیست روزها افسرده‌ام چون آب و شب‌ها آتشم

1 همچو مجنون گفتگو با خویشتن باید مرا بی‌زبانم هم‌زبانی همچو من باید مرا

2 تا شوم روشنگر دل‌ها به آه آتشین گرم‌خویی‌های شمع انجمن باید مرا

3 رشک می‌آید مرا از جامه بر اندام تو با تو ای گل جای در یک پیرهن باید مرا

4 آشیان بی‌طایر دستانسرا ویرانه به چند با دل‌مردگی‌ها پاس تن باید مرا؟

1 سیاهکاری ما کم نشد ز موی سپید به ترک خواب نگفتیم و صبحدم خندید

2 ز تیغ بازی گردون هواپرستان را نفس برید ولی رشته هوس نبرید

3 چو مفلسی که به دنبال کیمیا گردد جهان بگشتم و آزاده‌ای نگشت پدید

4 اگر نمی‌طلبی رنج ناامیدی را ز دوستان و عزیزان مدار چشم امید

1 همراه خود نسیم صبا می‌برد مرا یا رب چو بوی گل به کجا می‌برد مرا؟

2 سوی دیار صبح رود کاروان شب باد فنا به ملک بقا می‌برد مرا

3 با بال شوق ذره به خورشید می‌رسد پرواز دل به سوی خدا می‌برد مرا

4 گفتم که بوی عشق که را می‌برد ز خویش؟ مستانه گفت دل که مرا می‌برد مرا

آثار رهی معیری

3 اثر از غزلها - جلد سوم رهی معیری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلها - جلد سوم رهی معیری شعر مورد نظر پیدا کنید.