-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم
2 چراغ از خندهات گیرم که راه صبح بگشایم
3 چه تلفیقیست با چشم تو ـ این هر دم اشارتگرـ
4 به استعلای کوهستان و استیلای دریایم؟
5 به بال جذبهای شیرین، عروجی دلنشین دارم
6 زمانی را که در بالای تو غرق تماشایم
7 غنای مردهام را بار دیگر زنده خواهی کرد
8 تو از این سان که میآیی به تاراج غزلهایم.
9 گل من! گل عذار من! که حتا عطر نام تو
10 خزان را میرماند از حریم باغ تنهایم،
11 بمان تا من به امداد تو و مهر تو باغم را
12 همه از هرزههای رُسته پیش از تو بپیرایم
13 بمان تا جاودانه در نیِ سحرآور شعرم
14 تو را ای جاودانه بهترین تحریر! بسرایم
15 دلم میخواست میشد دیدنت را هرشب و هرشب
16 کمند اندازم و پنهان درون غرفهات آیم
17 و یا چون ماجرای قصهها، یک شب که تاریک است،
18 تو را از بسترت در جامهٔ خواب تو، بربایم
19 حسین منزوی
20 ای بوسه ات شراب و ، از هر شراب خوش تر
21 ساقی اگر تو باشی ، حالم خراب خوش تر
22 بی تو چه زندگانی ؟ گر خود همه جوانی
23 ای با تو پیر گشتن ، از هر شباب خوش تر
24 جز طرح چشم مستت ، بر صفحه ی امیدم
25 خطی اگر کشیدم ، نقش بر آب خوش تر
26 خورشید گو نخندد ، صبحی تتق نبندد
27 ای برق خنده هایت ، از آفتاب خوش تر
28 هر فصل از آن جهانی است ، هر برگ داستانی
29 ای دفتر تن تو ، از هر کتاب خوش تر
30 چون پرسم از پناهی ، پشتی و تکیه گاهی
31 آغوش مهربانت ، از هر جواب خوش تر
32 خامش نشسته شعرم ، در پیش دیدگانت
33 ای شیوه ی نگاهت ، از شعر ناب خوش تر
34 ( اشعار حسین منزوی )
35 اگر باشی محبت روزگاری تازه خواهد یافت
36 زمین در گردشش با تو مداری تازه خواهد یافت
37 دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی
38 دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت
39 درخت یادگاری باز هم بالنده خواهد شد
40 که عشق از کُندهٔ ما یادگاری تازه خواهد یافت
41 دهانت جوجههایش را پریدن گر بیاموزد
42 کلام از لهجهٔ تو اعتباری تازه خواهد یافت
43 بدین سان که من و تو از تفاهم عشق میسازیم
44 از این پس عشقورزی هم، قراری تازه خواهد یافت
45 من و تو عشق را گستردهتر خواهیم کرد، آری
46 که نوع عاشقان از ما تباری تازه خواهد یافت
47 تو خوب مطلقی، من خوبها را با تو میسنجم
48 بدین سان بعد از این خوبی، عیاری تازه خواهد یافت
49 جهان پیر ـ این دلگیر هم، با تو، کنار تو
50 به چشم خستهام، نقش و نگاری تازه خواهد یافت
51 حسین منزوی
52 از زیستن بی تو مگو زیستن این نیست
53 ورهست به زعم تو به تعبیر من این نیست
54 از بویش اگر چشم دلم را نگشاید
55 یکباره کفن باد به تن پیرهن این نیست
56 یک چشم به گردابت و یک چشم به ساحل
57 گیرم که دل اینست به دریا زدن این نیست
58 تو یک تن و من یک تن از این رابطه چیزی
59 عشق است ولی قصه ی یک جان دو تن این نیست
60 عطری است در این سفره ی نگشوده هم اما
61 حون دل آهوی ختا و ختن این نیست
62 سخت است که بر کوه زند تیشه هم اما
63 بر سر نزند تیشه اگر کوهکن این نیست
64 یک پرتو از آن تافته در چشم تو اما
65 خورشید من – آن یکتنه صد شب شکن – این نیست
66 زن اسوه ی عشق است و خطر پیشه چنان ویس
67 لیلای هراسنده ! نه ، تمثیل زن این نیست
68 حسین منزوی
69 دلخوشم با کاشتن هر چند با آن داشتن نیست
70 گرچه بی برداشت کارم جز به خیره کاشتن نیست
71 سرخوش از آواز مستان در زمستانم که قصدم
72 لانه را مانند مور از دانه ها انباشتن نیست
73 حرص محصولی ندارم مزرع عمر است و اینجا
74 در نهایت نیز با هر کاشتن برداشتن نیست
75 سخت می گیرد جهان بر سختکوشان و از آنروز
76 چاره ی آزاده ماندن غیر سهل انگشاتن نیست
77 گر به خاک افتم چو شب پایان چه باک از آنکه کارم
78 چون مترسک قامت بی قامتی افراشتن نیست
79 از تو دل کندن نمی دانم که چون دامن ز عشق است
80 چاره دست همتم را جز فرونگذاشتن نیست
81 سر به سجده می گذارم با جبین منکسر هم
82 در نماز ما شکستن هست اگر نگزاشتن نیست
83 حسین منزوی