-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چراغ شب تار من بودی ای زن
2 دریغا که دیگر چراغی ندارم
3 مرا یاد تو تندباد بلا شد
4 که جز وحشت از او ، سراغی ندارم
5 مرا سوختی ، سوختی با نگاهی
6 نگاهت چو خون شعله زد در تن من
7 چنان آتش افروختی در نهادم
8 که خاکستری ماند از خرمن من
9 ز چشم تو ام سر کشید آفتابی
10 کزان پاک تر ، آفتابی ندیدم
11 رخ از من بپوشید و بر او نگیرم
12 که جز بخت خویشش حجابی ندیدم
13 مرا سایه ی شوم نفرینی از پی
14 روان است چون گربه ای در غروبی
15 نه از او توانم گذشتن به گامی
16 نه او را ز خود دور کردن به چوبی
17 جهالن با تو آغاز شد ، نازنینا
18 به هجر تو دانم که فرجام گیرد
19 مرا زیستن بی تو نامی ندارد
20 مگر مرگ من ، زندگی نام گیرد
21 عزیزا ! من آن استخوانی درختم
22 که با آخرین برگ خود شاد بودم
23 مرا آخرین برگ هستی تو بودی
24 دریغا که من غافل از باد بودم
25 از آسمان ، ستاره ی اشکی نمی چکد
26 زین غم ، نهال های جوان پای در گلند
27 بار غم بزرگ جهان بر دل من است
28 اما کبوتران مسافر سبکدلند
29 هر شاخه ، پنجه ای است که از آستین خاک
30 سر بر زده ست و حاصل او میوه ی غمی است
31 هر برگ ، چون زبان عطش کرده ی درخت
32 در آرزوی قطره ی نایاب شبنمی است
33 ین چشمه ای که در دل من جوش می زند
34 گم باد و نیست باد که خون است و آب نیست
35 گر آب بود ، خود رگ خود می گسیختم
36 تا تشنه را نوید دهد کاین سراب نیست
37 افسوس ! خون گرم ، عطش رانمی کشد
38 افسوس ! چشمه نیز نمی جوشد از سراب
39 من تشنه ام ، زمین و زمان نیز تشنه اند
40 اما درین کویر ، چه بینی جز آفتاب ؟
41 (اشعار نادر نادرپور)