چراغ شب تار از نادر نادرپور اشعار پراکنده 52

نادر نادرپور

آثار نادر نادرپور

نادر نادرپور

چراغ شب تار من بودی ای زن

1 چراغ شب تار من بودی ای زن

2 دریغا که دیگر چراغی ندارم

3 مرا یاد تو تندباد بلا شد

4 که جز وحشت از او ، سراغی ندارم

5 مرا سوختی ، سوختی با نگاهی

6 نگاهت چو خون شعله زد در تن من

7 چنان آتش افروختی در نهادم

8 که خاکستری ماند از خرمن من

9 ز چشم تو ام سر کشید آفتابی

10 کزان پاک تر ، آفتابی ندیدم

11 رخ از من بپوشید و بر او نگیرم

12 که جز بخت خویشش حجابی ندیدم

13 مرا سایه ی شوم نفرینی از پی

14 روان است چون گربه ای در غروبی

15 نه از او توانم گذشتن به گامی

16 نه او را ز خود دور کردن به چوبی

17 جهالن با تو آغاز شد ، نازنینا

18 به هجر تو دانم که فرجام گیرد

19 مرا زیستن بی تو نامی ندارد

20 مگر مرگ من ، زندگی نام گیرد

21 عزیزا !‌ من آن استخوانی درختم

22 که با آخرین برگ خود شاد بودم

23 مرا آخرین برگ هستی تو بودی

24 دریغا که من غافل از باد بودم

25 از آسمان ، ستاره ی اشکی نمی چکد

26 زین غم ، نهال های جوان پای در گلند

27 بار غم بزرگ جهان بر دل من است

28 اما کبوتران مسافر سبکدلند

29 هر شاخه ،‌ پنجه ای است که از آستین خاک

30 سر بر زده ست و حاصل او میوه ی غمی است

31 هر برگ ، چون زبان عطش کرده ی درخت

32 در آرزوی قطره ی نایاب شبنمی است

33 ین چشمه ای که در دل من جوش می زند

34 گم باد و نیست باد که خون است و آب نیست

35 گر آب بود ، خود رگ خود می گسیختم

36 تا تشنه را نوید دهد کاین سراب نیست

37 افسوس !‌ خون گرم ، عطش رانمی کشد

38 افسوس !‌ چشمه نیز نمی جوشد از سراب

39 من تشنه ام ، زمین و زمان نیز تشنه اند

40 اما درین کویر ، چه بینی جز آفتاب ؟

41 (اشعار نادر نادرپور)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر