-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی تو
2 نه بوی خاک نجاتم داد
3 نه شمارش ستاره ها تسکینم
4 چرا صدایم کردی
5 چرا ؟
6 سراسیمه و مشتاق
7 سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
8 نشان به آن نشان
9 که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
10 و عصر
11 عصر والیوم بود!
12 ایستاده و آرام
13 به سمت آینه میخزم
14 با اضطراب دلهره آور تعویض چشم ها
15 و تازه میشود دل
16 از تماشای دو مروارید درخشان
17 بر کیسه
18 ی
19 پاره پورهی صورتم
20 .
21 جهان پر از لبخند و پروانه سفید بود
22 !
23 کدام بود؟
24 این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمر را
25 حرام دیدارش کردم؟
26 دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم
27 عشق را چگونه می شود نوشت
28 در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
29 که به غفلتِ آن سوال بی جواب گذشت
30 دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
31 وگرنه چشمانم را می بستم
32 و به آوازی گوش می دادم که در آن دلی می خواند:
33 من تو را، او را
34 کسی را دوست می دارم.
35 به آتش نگاهش اعتماد نکن
36 لمس نکن
37 به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند
38 به سرزمینی بی رنگ
39 بی بو ، ساکت
40 آری…
41 بگریز و پشت ِ ابدیتِ مرگ پنهان شو
42 اگر خواستار جاودانگیِ عشقی.
43 انسانم !
44 ساکت، چون درخت سیب !
45 گسترده، چون مزرعه ی یونجه !
46 و بارور، چون خوشه ی بلوط !
47 به جز خداوند،
48 چه کسی شایسته ی پرستش من خواهد بود!؟
49 هرگز شیشه عطر از دستتان افتاده که بشکند؟
50 شیشه ی عطرم شکسته بود!
51 حیاط پر از بوی خدا شده بود!
52 ستاره ام – درشت و درخشان-
53 روبه رویم پشت به دیوار،
54 سر بر گریبان برده بود
55 و من در آغوش ماه
56 برای همیشه به خواب رفته بودم!
57 با گونه ی خیس و کبود سیزده سالگی ام
58 که جای آخرین بوسه ی مادرم بود!
59 “زنده یاد حسین پناهی”
60 کلماتی هست که میمیرند
61 کلماتی هست که کلماتِ دیگر را میبلعند
62 کلماتی هست که با هیچ پاککنی پاک نمیشوند
63 کلماتی هست که در خواب راه میروند
64 کلماتی هست که قلبشان از مشتشان بزرگتر است
65 کلماتی هست که مثلِ تختهسنگهای دامنۀ کوهستان
66 خیس از بارانِ شبانهاند
67 و در زیرِ نورِ ستارگان برق میزنند
68 کلماتی هست که هیچوقت به دنیا نمیآیند
69 کلماتی هست که چشمِ دیدنِ کلماتِ دیگر را ندارند
70 کلماتی هست که مادر ندارند
71 کلماتی هست که خود را میسوزانند
72 کلماتی هست که فرصتِ گریه کردن ندارند
73 کلماتی هست که بستگی دارند
74 کلماتی هست که کلماتِ دیگر را کول میکنند
75 کلماتی هست که سرِ زا میروند
76 کلماتی هست که تنهایند
77 کلماتی هست که دزدیده میشوند
78 کلماتی هست که دل را به لرزه میاندازند
79 کلماتی هست که بعد از بیانشان سیگار میچسبد
80 (اشعار حسین پناهی)
81 چقدر شبیه مادرم شده ام
82 چرا نمی شناسی ام ؟!
83 چرا نمی شناسمت ؟
84 می دانم که مرا نمی شنوی
85 و من این را از سیبی که از دستت افتاد ؛ فهمیدم
86 دیگر به غربت چشمهایت خو کرده ام و
87 به دردهای باد کرده ی روحم که از قاب تنم بیرون زده اند
88 با توام بی حضور تو
89 بی منی با حضور من
90 می بینی تا کجا به انتحار وفادار ماندم تا دل نازک پروانه نشکند
91 همه ی سهم من از خود دلی بود که به تو دادم
92 و هر شب بغض گلویت را در تابوت سیاهی که برایم ساخته بودی گریستم
93 و تو هرگز ندانستی که زخم هایت ، زخم های مکررم بودند
94 نخ های آبی ام تمام شده اند
95 و گل های بُقچه چهل تیکه دلم ناتمام مانده اند .
96 باید پیش از بند آمدن باران بمیرم !
97 حق با تو بود
98 می بایست می خوابیدم
99 اما چیزی خوابم را آشفته کرده است
100 در دو طاقچه رو به رویم شش دسته خوشه زرد گندم چیده ام
101 با آن گیس های سیاه و روز پریشانشان
102 کاش تنها نبودم
103 فکر می کنی ستاره ها از خوشه ها خوششان نمی اید ؟
104 کاش تنها نبودی
105 آن وقت که می توانستیم به این موضوع و موضوعات دیگر اینقدر بلند بلند
106 بخندیم تا همسایه هامان از خواب بیدار شوند
107 می دانی ؟
108 انگار چرخ فلک سوارم
109 انگار قایقی مرا می برد
110 انگار روی شیب برف ها با اسکی می روم و
111 مرا ببخش
112 ولی آخر چگونه می شود عشق را نوشت ؟
113 می شنوی ؟
114 انگار صدای شیون می اید
115 گوش کن
116 می دانم که هیچ کس نمی تواند عشق را بنویسد
117 اما به جای آن
118 می توانم قصه های خوبی تعریف کنم
119 گوش کن
120 یکی بود یکی نبود
121 زنی بود که به جای آبیاری گلهای بنفشه
122 به جای خواندن آواز ماه خواهر من است
123 به جای علوفه دادن به مادیان ها آبستن
124 به جای پختن کلوچه شیرین
125 ساده و اخمو
126 در سایه بوته های نیشکر نشسته بود و کتاب می خواند
127 صدای شیون در اوج است
128 می شنوی
129 برای بیان عشق
130 به نظر شما
131 کدام را باید خواند ؟
132 تاریخ یا جغرافی ؟
133 می دانی ؟
134 من دلم برای تاریخ می سوزد
135 برای نسل ببرهایش که منقرض گشته اند
136 برای خمره های عسلش که در رف ها شکسته اند
137 گوش کن
138 به جای عشق و جستجوی جوهر نیلی می شود چیزهای دیگری نوشت
139 حق با تو بود
140 می بایست می خوابیدم
141 اما مادربزرگ ها گفته اند
142 چشم ها نگهبان دل هایند
143 می دانی ؟
144 از افسانه های قدیم چیزهایی در ذهنم سایه وار در گذر است
145 کودک
146 خرگوش
147 پروانه
148 و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانم که
149 بی نهایت
150 بار
151 در نامه ها و شعر ها
152 در شعله ها سوختند
153 تا سند سوختن نویسنده شان باشند
154 پروانه ها
155 آخ
156 تصور کن
157 آن ها در اندیشه چیزی مبهم
158 که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را
159 در ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند به گلها نزدیک می شوند
160 یادم می اید
161 روزگاری ساده لوحانه
162 صحرا به صحرا
163 و بهار به بهار
164 دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم
165 عشق را چگونه می شود نوشت
166 در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
167 که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
168 دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
169 وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند
170 من تو را…
171 او را…
172 کسی را… دوست می دارم
173 “حسین پناهی”
174 (از مجموعه ستاره)
175 به ساعت نگاه می کنم:
176 حدود سه نصفه شب است
177 چشم می بندم تا مبادا چشمانت را از یاد برده باشم
178 و طبق عادت کنار پنجره می روم
179 سوسوی چند چراغ مهربان
180 وسایه های کشدار شبگردانه خمیده
181 و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
182 و صدای هیجان انگیز چند سگ
183 و بانگ آسمانی چند خروس
184 از شوق به هوا می پرم چون کودکی ام
185 و خوشحال که هنوز
186 معمای سبز رودخانه از دور
187 برایم حل نشده است
188 آری!از شوق به هوا می پرم
189 و خوب می دانم
190 سالهاست که مرده ام
191 من زندگی را دوست دارم
192 ولی از زندگی دوباره می ترسم!
193 دین را دوست دارم
194 ولی از کشیش ها می ترسم!
195 قانون را دوست دارم
196 ولی از پاسبان ها می ترسم!
197 عشق را دوست دارم
198 ولی از زن ها می ترسم!
199 کودکان را دوست دارم
200 ولی از آینه می ترسم!
201 سلام را دوست دارم
202 ولی از زبانم می ترسم!
203 من می ترسم ، پس هستم
204 این چنین می گذرد روز و روزگار من
205 من روز را دوست دارم
206 ولی از روزگار می ترسم!
207 دنیا را بغل گرفتیم
208 گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد
209 خوابمان برد
210 بیدار شدیم
211 دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم!
212 “حسین پناهی”
213 پا برهنه با قافله به نا معلوم میروم
214 با پاهای کودکی ام!
215 عطر پریکه ها
216 مسحور سایه ی کوه
217 که میبرد با خود رنگ و نور را!
218 پولک پای مرغ
219 کفش نو
220 کیف نو
221 جهان هراسناک و کهنه
222 و
223 آه سوزناک سگ!
224 سال های سال است که به دنبال تو میدوم
225 پروانه زرد،
226 وتو از شاخه ی روز به شاخه ی شب میپری
227 و همچنان..
228 (اشعار حسین پناهی)
229 با مرجانها در عمق دریاها لرزیدیم
230 با کوسه ها خروارها تُن آب را باله زدیم
231 با امواج به ساحلها کوبیدیم
232 دنیای سرخ و سیاه خزهها را بر صخرهها روییدیم
233 با ابرها بارها با پرندهها بر شاخهی نارونها قاقار کردیم
234 ترکیدیم با انارها و سیرسیرکها
235 وزیدیم…
236 ترسیدیم…
237 درخشیدیم…
238 و درخشیدیم با ستارگان نیمه شب تا کجا… کجا !
239 میبینی؟ میبینی تا کجا میرفتیم و برمیگشتیم !
240 اکنون چنگ میزند بر نم روح انسانی رویاهایمان
241 خزههای سبز سفر
242 خیس باران به سوی پنجرههای مه گرفته سرازیر میشویم
243 میبینی تا کجا با آب آمدهایم!؟
244 با قایق بی پارو!؟
245 خوابم میآید…
246 نه
247 از عشق سخن گفتن برای آدمی هنوز خیلی زود است…
248 خیلی زود…
249 (اشعار حسین پناهی)
250 با تو
251 بی تو
252 همسفر سایه خویشم
253 و به سوی بی سوی تو می آیم
254 معلومی چون ریگ
255 مجهولی چون راز
256 معلوم دلی و مجهول چشم
257 من رنگ پیراهن دخترم را به گلهای یاد تو
258 سپرده ام
259 و کفشهای زنم را در راه تو از یاد برده ام
260 ای همه من
261 کاکل زرتشت
262 سایه بان مسیح
263 به سردترین ها
264 مرا به سردترین ها برسان
265 “حسین پناهی”
266 (کاکل / از مجموعه ستاره)
267 به ساعت نگاه می کنم
268 حدود سه نصف شب است
269 چشم می بندم که مبادا چشمانت را
270 از یاد برده باشم
271 و طبق عادت کنار پنجره می روم
272 سو سوی چند چراغ مهربان
273 و سایه ی کشدار شبگردان خمیده
274 و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
275 و صدای هیجان انگیز چند سگ
276 و بانگ آسمانی چند خروس
277 از شوق به هوا می پَرم، چون کودکی ام
278 و خوشحال که هنوز
279 معمای سبز رودخانه از دور
280 برایم حل نشده است
281 آری، از شوق به هوا می پرم
282 و خوب می دانم
283 سال هاست که مرده ام…!
284 “حسین پناهی”
285 و رسالت من این خواهد بود
286 تا دو استکان چای داغ را
287 از میان دویست جنگ خونین
288 به سلامت بگذرانم
289 تا در شبی بارانی
290 آن ها را
291 با خدای خویش
292 چشم در چشم هم نوش کنیم.
293 “حسین پناهی”
294 (شبی بارانی ، از مجموعه: ستاره)
295 وقتی ما آمدیم
296 اتّفاق اتفاق افتاده بود!
297 حال
298 هرکس
299 به سلیقه خود چیزی میگوید
300 و در تاریکی گم میشود
301 هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
302 امشب دلی کشیدم
303 شبیه نیمه سیبی
304 که به خاطر لرزش دستانم
305 در زیر آواری از رنگ ها
306 ناپدید ماند!
307 “زنده یاد حسین پناهی”
308 (از مجموعه ستاره)
309 پدرم میگوید: کتاب!
310 و مادرم میگوید: دعا !
311 و من خوب میدانم
312 که زیباترین تعریف خدا را
313 فقط میتوان از زبان گلها شنید …
314 “حسین پناهی”
315 قرینه است ،
316 این درخت ُ آن درخت ،
317 بر آبی بی انتهای بالاتر !
318 تنها جای تو خالی ست ،
319 سبزه قبای خواب ُ خیال ِ من !
320 و دوباره خش خش ِ گربه ی یاد ِ تو
321 که به حیاط ِ دلم برگشته است !
322 می نشینم
323 و در جمعیت نیمه روشن ِ آن سوی پنجره
324 در ایستگاه دنبال کسی شبیه ِ تو می گردم . . .
325 و خوب می دانم که کسی کـَس نمی شود
326 زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست !
327 پس بازی ها فقط یک بازی اند ُ همین !
328 با این وجود کسی شبیه تو را پیدا می کنم
329 و از او دور می شوم . . .
330 و هر چه دورتر می شوم ،
331 شباهتش به تو بیشتر و بیشتر می شود . . .
332 و باز سکوت !
333 “حسین پناهی”
334 جالب است
335 ثبت احوال
336 همه چیز را
337 در شناسنامه ام نوشته است
338 بجز احوال ام!
339 “حسین پناهی”
340 بی شک جهان را به عشق کسی آفریدهاند،
341 چون من که آفریدهام از عشق
342 جهانی برای تو !
343 “زنده یاد حسین پناهی”
344 به خانه می رفت
345 با کیف
346 و با کلاهی که بر هوا بود
347 چیزی دزدیدی ؟
348 مادرش پرسید
349 دعوا کردی باز؟
350 پدرش گفت
351 و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
352 به دنبال آن چیز
353 که در دل پنهان کرده بود
354 تنها مادربزرگش دید
355 گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
356 و خندیده بود
357 بی تو
358 نه بوی خاک نجاتم داد
359 نه شمارش ستاره ها تسکینم
360 چرا صدایم کردی
361 چرا ؟
362 سراسیمه و مشتاق
363 سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
364 نشان به آن نشان
365 که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
366 و عصر
367 عصر والیوم بود
368 و فلسفه بود
369 و ساندویچ دل وجگر