-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خورشید را نه بار چرخاندند
2 و کوفتندش
3 بر
4 سر من
5 ….
6 از سوی جنگل گردبادی
7 سرخ و سیاه و سوکوار آمد
8 و خاک در چشم جهان پاشید
9 می گفت:
10 جنگل
11 خوابش آشفته
12 از قارقار شوم زاغان هراسان
13 و از تقاتق مسلسل بود
14 و آن برگ
15 که صبح پایان را
16 به چشم عاشقان
17 پاشید
18 وز خون جوشان تو
19 رنگین شد
20 زبان سرخ جنگل بود
21 می گفت:
22 جنگل پر از مرد و مترسک بود
23 غربال میکردند
24 سرب گدازان را مترسکها
25 و سینه ی مردان مشبک بود
26 دور میشوم
27 پل نگاه میکند مرا
28 پل مسافران بی شمار دیده است
29 مثل من عابران خسته را
30 پل هزارها هزار دیده است
31 پشت سر نگاه میکنم
32 پل به جانب افق نگاه میکند:
33 شاید آن مسافر بزرگ!
34 £
35 گردشی در امتداد بستر قدیم رود
36 با سکون آبهای مرده و
37 صبوری بزرگ پل
38 آه ! … من دلم برای رودها
39 ـ مسافران جاودانه ـ
40 لک زده است
41 مثل سیب سرخ قصه ها
42 عشق را
43 از میان
44 دو نیمه
45 میکنیم
46 نیمه یی از آن برای تو
47 نیمه ی دگر برای من
48 بعد …
49 نیمه ها هم از میان ، دو پاره میشوند
50 پاره یی از آن برای روح
51 پاره ی دگر
52 برای تن