همچون ونوس از نادر نادرپور اشعار پراکنده 37

نادر نادرپور

آثار نادر نادرپور

نادر نادرپور

همچون ونوس کز صدفی سر برون کشید

1 همچون ونوس کز صدفی سر برون کشید

2 دامن کشان ز جام شرابم برآمدی

3 یک لحظه چون حباب شراب آمدی به رقص

4 و آنگاه کف زنان به لب ساغر آمدی

5 آن شب ، اتاق من به مثل جام باده

6 نور چراغ من به مثل رنگ باده داشت

7 درهای بسته چون دو لب ناگشوده بود

8 رخسار پرده آن همه چشم گشاده داشت

9 من همچو موجی آمدم و خواندمت به رقص

10 اما تو چون حباب ، سراپا شدی نگاه

11 چشمان نیم خفته ی تو چون صدف شکفت

12 اشکی در آن نشست ز اندیشه ی گناه

13 گفتم : نگاه کن این در گشوده شد

14 این در که پلک چشم تو باشد ، گشوده شد

15 حرفم ز بیم پرده دری ناتمام ماند

16 می ماند و جام ماند

17 در باز شد خموش و ، تو بی هیچ گفتگو

18 آرام و پر غرور ، به سویش روان شدی

19 چون یونسی که در دل ماهی فروخزید

20 بار دگر ، به جام شرابم نهان شدی

21 اینک تو رفته ای

22 افسوس ، با تو رفت مرا آنچه مانده بود

23 افسوس ، با تو رفت

24 دیگر کسی نماند که اندوه عشق او

25 دمساز من شود

26 دیگر کسی نماند که یاد عزیز او

27 در این سکوت سرد ، همآواز من شود

28 افسوس ، با تو رفت

29 افسوس ، با تو رفت مرا آنچه مانده بود

30 شعریست در دلم

31 شعری که لفظ نیست ، هوس نیست و ناله نیست

32 شعری که آتش است

33 شعری که می گدازد و می سوزدم مدام

34 شعری که کینه است و خروش است و انتقام

35 شعری که آشنا ننماید به هیچ گوش

36 شعری که بستگی نپذیرد به هیچ نام

37 شعریست در دلم

38 شعری که دوست دارم و نتوانمش سرود

39 می خواهمش سرود و نمی خواهمش سرود

40 شعری که چون نگاه ، نگنجد به قالبی

41 شعری که چون سکوت ، فرومانده بر لبی

42 شعری که شوق زندگی و بیم مردن است

43 شعری که نعره است و نهیب است و شیون است

44 شعری کهچون غرور ، بلند است و سرکش است

45 شعری که آتش است

46 شعریست در دلم

47 شعری که دوست دارم و نتوانمش سرود

48 شعری از آنچه هست

49 شعری از آنچه بود

50 (اشعار نادر نادرپور)

51 افسوس ! ای که بار سفر بستی

52 کی می توانم از تو خبر گیرم ؟

53 گفتی به من که باز نخواهی گشت

54 اما چگونه دل ز تو برگیرم ؟

55 دیگر مرا امید نشاطی نیست

56 زین لحظه ها که از تو تهی ماندند

57 زین لحظه ها که روح مرا کشتند

58 وانگه مرا ز خویش برون راندند

59 گر شعر من شراره ی آتش بود

60 اینک به غیر دود سیاهی نیست

61 گر زندگی گناه بزرگم بود

62 زین پس مرا امید گناهی نیست

63 آری ، تو آن امید عبث بودی

64 کاخر مرا به هیچ رها کردی

65 بی آنکه خود به چاره ی من کوشی

66 گفتی که درد عشق دوا کردی

67 چشم تو آن دریچه ی روشن بود

68 کز آن رهی به زندگیم دادند

69 زلف تو آن کمند اسارت بود

70 کز آن نوید بندگیم دادند

71 اینک تو رفته ای و خدا داند

72 کز هر چه بازمانده ، گریزانم

73 دیگر بدانچه رفته نیندیشم

74 زیرا از آنچه رفته پشیمانم

75 خواهم رها کنم همه هستی را

76 زیرا در آن مجال درنگم نیست

77 در دل هزار درد نهان دارم

78 زیرا دلی ز آهن و سنگم نیست

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر