شب ها ، در آبگینه از نادر نادرپور اشعار پراکنده 27

نادر نادرپور

آثار نادر نادرپور

نادر نادرپور

شب ها ، در آبگینه ی مرداب های سبز

1 شب ها ، در آبگینه ی مرداب های سبز

2 آنجا که نیزه های جگن رفته تا به ماه

3 آنجا که ماهیان درخشان لعلگون

4 چشمان گشوده اند به تاریکی سیاه

5 آنجا که عطر وحشی گل های آبزی

6 پیچید در مشام خدایان تیرگی

7 آنجا که شهد روشن مهتاب آسمان

8 بر زهر شام تیره گرفتست چیرگی

9 آنجا که ماه می شکند در دهان موج

10 چون قرص آتشی که در آب افکند شرار

11 آنجا که خفته اند بر اطراف آبگیر

12 مرغابیان پیر ، در اندیشه ی فرار

13 آنجا که نوشخند پرکنده ی نسیم

14 چین افکند به چهره ی مرداب آشنا

15 آنجا که از تپیدن امواج بیشمار

16 گاهی در آب گل شده ، برگی کند شنا

17 آنجا که پشگان درشت بلند پای

18 مستانه می دوند بر امواج پر غرور

19 آنجا که ناله های غریبانه ی وزغ

20 پیچیده در سکوت چمنزارهای دور

21 آنجا که پای رهگذری رانده از حیات

22 لغزیده بر کرانه ی نمناک آبگیر

23 آنجا که مژده آورد از مرگ او هنوز

24 آوای نرم خم شدن ساقه های پیر

25 آنجا در آن سکوت غم انگیز لایزال

26 آنجا که مرگ طعنه زند : کاین مزار تست

27 بانگی نهیب می زندم از درون دل

28 کاین سرنوشت تست که در انتظار تست

29 (اشعار نادر نادرپور)

30 گر از دیار خدایان آسمان بودم

31 ز تنگنای شبم لحظه ای رهایی بود

32 ملال تلخ سفر می نشاندم از می عشق

33 اگر نگاه ترا با من آشنایی بود

34 چه شام ها که سر آمد چه روزها که گذشت

35 بدین امید که از عشق بهره ای گیرم

36 درین خیال خطا لحظه ها به غفلت رفت

37 که بوسه ای ز لبی یا ز چهره ای گیرم

38 چه شام ها که دل افسرده از تباهی عمر

39 به یاد عشق تو بگریختم ز صحبت خویش

40 به یاد آن همه شبها که رفت و بازنگشت

41 چراغ عشق برافروختم به خلوت خویش

42 چه شام ها که هماهنگ با نشستن روز

43 نگاه دور ترا نیز آرزو کردم

44 در آن غروب گوارا که رنگ مستی داشت

45 ز خویش رفتم و با خویش گفتگو کردم

46 در آن دو اشک که بر دامنم چکید وگذشت

47 نگاه کردم و دیدم غم گذشته ی خویش

48 به یک نظاره در آن قطره ها روان دیدم

49 امید رفته و اندوه بازگشته ی خویش

50 به یاد آن همه شب ها و روزها که گریخت

51 مرا به دفتر دل ، نقش یادگاری ماند

52 امید گمشده چون کاروان رسید و گذشت

53 ز کاروان گریزان او ، غباری ماند

54 چو روز شب که دو اسبان کاروان بودند

55 تو نیز ، قافله سالار کاروان بودی

56 چراغ عمر تو ، هر جا که هست ، روشن باد

57 اگرچه عمر مرا ، شمع نیمه جان بودی

58 ستارگان همه دانند و آسمان ها نیز

59 که هر چه بود ، مرا آرزوی فردا بود

60 دریغ و درد ، کزین پیشتر ندانستم

61 کز آن سیاه شبم ، سرنوشت ، پیدا بود

62 آهنگران پیر ، همه پتک ها به دست

63 با چهره های سوخته ، در نور آفتاب

64 چون اختران سرخ ، به تاریکی غروب

65 چشمان پر از نوید فرح بخش انقلاب

66 پتک گران به دست و دهان ها پر از خروش

67 فریادشان گسسته در آفاق شامگاه

68 روییده در دیار افق خوشه های خشم

69 افسرده بر لبان شفق ، بوسه های ماه

70 پنداشتی غریو خدایان آسمان

71 پیچیده در کرانه ی خاموش زندگی

72 بگرفته از فروغ شفق ، رنگ انتقام

73 آن گونه های سوخته از شرم بندگی

74 پنداشتی که خشم فروخورده ی قرون

75 جوشیده از خرابه ی فرتوت روزها

76 پنداشتی که شیون قربانیان جنگ

77 آتش فکنده در دل آتش فروزها

78 از سینه ها رسیده به لب ها سرود خشم

79 افکنده در حریم دل آسودگان هراس

80 گفتی بر آستانه ی این شامگاه تلخ

81 در هم خزیده سایه ی مردان ناشناس

82 در چشمشان طلیعه ی طوفانی شفق

83 آرد خبر ز خنده ی خونین صبحگاه

84 فریادشان گسیخته در آسمان شهر

85 خشم سیاهشان همه جوشیده در نگاه

86 در هم شکسته است تو گویی سکوت مرگ

87 در رستخیز این شب تاریک واپسین

88 برقی دمیده از دل آفاق دوردست

89 تا سایه ی کبود شب افتاده بر زمین

90 خواند به پاس روز ظفر ، باد شامگاه

91 شکرانه ی گسستن زنجیر بندگی

92 آهنگران پیر ، همه پتک ها به دست

93 در چشمشان طلیعه ی خورشید زندگی

94 (اشعار نادر نادرپور)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر