-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شب ، در آفاق تاریک مغرب
2 خیمه اش را شتابان برافراشت
3 آسمان ها همه قیرگون بود
4 برف ، در تیرگی دانه می کاشت
5 من ، هراسان در آن راه باریک
6 با غریو درختان تنها
7 می دویدم چو مرغان وحشی
8 بر سر بوته ها و گون ها
9 گاهی آهنگ پای سواری
10 می رسید از افق های خاموش
11 بادی آشفته می آمد از دور
12 تا مگر گیرد او را در آغوش
13 من زمانی نمی ماندم از راه
14 گویی از چابکی می پریدم
15 بوته ها ، سایه ها ، کوهساران
16 می دویدند و من می دویدم
17 در دل تیرگی کلبه ای بود
18 دود آن رفته بر آسمان ها
19 پای تنها چراغی که می سوخت
20 در دلش ، راز گویان شبا ن ها
21 لختی از شیشه دیدم درون را
22 خواستم حلقه بر در بکوبم
23 ناگهان تک چراغی که می سوخت
24 مرد و تاریکتر شد غروبم
25 لحظه ای ایستادم به تردید
26 گفتم این خانه ی مردگان است
27 گویی آن دم کسی در دلم گفت
28 فکر شب کن که ره بیکران است
29 در زدم – در گشودند و ناگاه
30 دشنه ای در سیاهی درخشید
31 شیون ناشناسی که جان داد
32 کلبه را وحشتی تازه بخشید
33 کورمالان قدم پس نهادم
34 چشم من با سیاهی نمی ساخت
35 تا به خود آمدم ضربتی چند
36 در دل کلبه از پایم انداخت
37 خود ندانم کی از خواب جستم
38 لیک ، دانم که صبحی سیه بود
39 در کنارم سری نو بریده
40 غرق خون بود و چشمش به ره بود
41 (اشعار نادر نادرپور)
42 گویی سکوت قرن ها بود
43 در دخمه های تیره اش ، در آسمانش
44 در ابرهایش ، در شبان سهمگینش
45 در بادهایش ، در فضای بیکرانش
46 چون نعره بر می داشت باد سرد مغرب
47 گویی که بر می خاست بانگ ارغنون ها
48 آنجا که می افتاد روزی قهرمانی
49 امروز ، می افتد به خاموشی ستون ها
50 آنجا که روزی بال و پر می زد عقابی
51 امروز ، شبکوریست جنبان در سکوتش
52 آنجا که زلف دختران در پیچ و خم بود
53 امروز ، لرزد تار و پود عنکبوتش
54 آن دخمه ها ، آن سایه ها ، آن آسمان ها
55 وان رازداران شگرف خلوت او
56 آن خنده های باد در بیغوله ی شب
57 وان غول ها در تیرگی هم صحبت او
58 آن سقف ها ، آن پیشخوان ها ، آن ستون ها
59 آن طاق های ریخته در ظلمت شام
60 آن برق چشم گربه های سهمگین روی
61 وان نور اخترها در آفاق شبه فام
62 آن کوره راه بیکرانه
63 راهی که می لغزد به جنگل های خاموش
64 راهی که می پیچد چو ماری بر تن شب
65 راهی که می گیرد افق ها را در آغوش
66 آن شعله های آتش دزدان دریا
67 بر ریگ ها ، بر ریگ های خشک ساحل
68 در لابلای تکدرختان زمین گیر
69 در سایه های قلعه های تیره گون دل
70 اینها همه ، می خواندم چون قاصد مرگ
71 بار دگر با خنده ی پر مایه ی خویش
72 من کیستم ؟ بیگانه ای گم کرده مقصود
73 یا رهروی نا آشنا با سایه ی خویش
74 شب ها گریختند و ، تو چون بادهای سرد
75 همراه با سیاهی شب ها گریختی
76 در راه خود ، ز شاخه ی زرد حیات من
77 عشق مرا چو برگ خزان دیده ریختی
78 من چون غباری از دل شب های بی امید
79 برخاستم که خوش بنشینم به دامنت
80 آواره بخت من ! که تو چون نوعروس باد
81 رفتی ، چنانکه کس نشد آگه ز رفتنت
82 شب ها گریختند و ، تو چون یادهای دور
83 هر لحظه از گذشته ی من دورتر شدی
84 با آنچه رفته بود و نیامد دوباره باز
85 در سرزمین خاطر من ، همسفر شدی
86 تنها ، درین غروب غم انگیز زندگی
87 افتاده ام چو سایه ی گمگشتگان به راه
88 لرزم چو شاخ و برگ نهالان نیمه جان
89 در زیر تازیانه ی باران شامگاه
90 بس روزها که شعله ی نارنجی شفق
91 سوزاندم در آتش رنگین خویشتن
92 چون در رسد کبوتر ماه از فراز کوه
93 گنجاندم به سایه ی غمگین خویشتن
94 از تک درخت زندگی بی امید من
95 مرغان روزها همه یک یک پریده اند
96 شب ها چو توده های کلاغان شامگاه
97 از دور ، از دیار افق ها ، رسیده اند
98 (اشعار نادر نادرپور)