شعری نوشت عاشق: از حسین منزوی اشعار پراکنده 139

حسین منزوی

آثار حسین منزوی

حسین منزوی

شعری نوشت عاشق:

1 شعری نوشت عاشق:

2 «کان سیب­های راه به پرهیز بسته را

3 در سایه سار زلف تو می­ پروری هنوز»

4 معشوق خواند و پرسید:

5 تو سیب خورده­ای هیچ

6 عاشق نوشت : نه !

7 یعنی که از تو، از تو چه پنهان

8 ای باغبان باغ بهشت ! ای یار!

9 من سیب خورده ام اما،

10 سیب بهشت ، نه !

11 خورشید را نه بار چرخاندند

12 و کوفتندش

13 بر

14 سر من

15 ….

16 از سوی جنگل گردبادی

17 سرخ و سیاه  و سوکوار آمد

18 و خاک در چشم جهان پاشید

19 می گفت:

20 جنگل

21 خوابش آشفته

22 از قارقار شوم زاغان هراسان

23 و از تقاتق مسلسل بود

24 و آن برگ

25 که صبح پایان را

26 به چشم عاشقان

27 پاشید

28 وز خون جوشان تو

29 رنگین شد

30 زبان سرخ جنگل بود

31 می ­گفت:

32 جنگل پر از مرد و مترسک بود

33 غربال می­کردند

34 سرب گدازان را مترسک­ها

35 و سینه ­ی مردان مشبک بود

36 دور می­شوم

37 پل نگاه می­کند مرا

38 پل مسافران بی شمار دیده است

39 مثل من عابران خسته را

40 پل هزارها هزار دیده است

41 پشت سر نگاه می­کنم

42 پل به جانب افق نگاه می­کند:

43 شاید آن مسافر بزرگ!

44 £

45 گردشی در امتداد بستر قدیم رود

46 با سکون آب­های مرده و

47 صبوری بزرگ پل

48 آه ! … من دلم برای رودها

49 ـ مسافران جاودانه ـ

50 لک زده است

51 مثل سیب سرخ قصه­ ها

52 عشق را

53 از میان

54 دو نیمه

55 می­کنیم

56 نیمه ­یی از آن برای تو

57 نیمه ­ی دگر برای من

58 بعد …

59 نیمه ­ها هم از میان ، دو پاره می­شوند

60 پاره­ یی از آن برای روح

61 پاره­ ی دگر

62 برای تن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر