زانجا که بوسه از نادر نادرپور اشعار پراکنده 25

نادر نادرپور

آثار نادر نادرپور

نادر نادرپور

زانجا که بوسه های تو آن شب شکفت و ریخت

1 زانجا که بوسه های تو آن شب شکفت و ریخت

2 امروز ، شاخه های کهن سر کشیده اند

3 نقش ترا که پرتو ماه آفریده بود

4 خورشید ها ربوده و در برکشیده اند

5 شب در رسید و ، شعله ی گوگردی شفق

6 بر گور بوسه ها ی تو افروخت آتشی

7 خورشید تشنه خواست که نو شد به یاد روز

8 آن بوسه را که ریخته از کام مهوشی

9 ماندم بر آن مزار و ، شب از دور پر گشود

10 تک تک برآمد از دل ظلمت ، ستاره ها

11 خواندم ز دیدگان غم آلود اختران

12 از آخرین غروب نگاهت اشاره ها

13 چون برگ مرده ای که درافتد به پای باد

14 یاد تو با نسیم سبکخیز شب گریخت

15 وان خنده ای که بر لب تو نقش بسته بود

16 پژمرد و ، در سیاهی شب چون شکوفه ریخت

17 دیدم که در نگاه تو جوشید موج اشک

18 گلبرگ بوسه های تو شد طعمه ی نسیم

19 دیدم ترا که رفتی و آمد مرا به گوش

20 آوای پای رهگذری در سکوت و بیم

21 بی آنکه بر تو راه ببندد ، نگاه من

22 ای آشنا ! گریختی از من ، گریختی

23 چون سایه ای که پرتو ماه آفریندش

24 پیوند خود ز ظلمت شب ها گسیختی

25 اینجا مزار گمشده ی بوسه های تست

26 و آن دورتر ، خیال تو بنشسته بی گناه

27 من مانده ام هنوز در ین دشت بی کران

28 تا از چراغ چشم تو گیرم سراغ راه

29 (اشعار نادر نادرپور)

30 شب در رسید و ، وحشت آن چشم بی نگاه

31 چون لرزه های مرگ ، تنم را فراگرفت

32 در ژرفنای خاطر من ، جستجوکنان

33 دستی فروخزید و مرا آشنا گرفت

34 در پنجه های وحشی او ماندم از خروش

35 فریاد من ز وحشت او در گلو شکست

36 چشم ستاره ای بدرخشید و ، نور ماه

37 چون تیر در سیاهی چشمم فرو نشست

38 یک لحظه ، آسمان و درختان و ابرها

39 در هم شدند و محو شدند و نهان شدند

40 یک لحظه ، آن دو چشم گنهکار دوزخی

41 از پشت پرده های سیاهی عیان شدند

42 چون پرده ای که رنگ بر آن می دود به خشم

43 گیتی پر از غبار شد و تیرگی گرفت

44 یک لحظه ، هر چه بود خموشی گزید و مرد

45 گفتی هراس مرگ بر او چیرگی گرفت

46 تنها دو چشم سرخ ، دو چشمی که می گداخت

47 نزدیک شد ، گداخته شد ، شعله برکشید

48 اول ، دونقظه بود که درتیرگی شکفت

49 وانگه ، دو نور سرخ از آن هر دو سر کشید

50 گفتی ز چشم مرگ ، زمان ، قطره قطره ریخت

51 در قطره های دمبدمش ، زندگی فسرد

52 در نور آن دو چشم که لرزید و خیره ماند

53 باز آن دو دست سرد ، گریبان من فشرد

54 در پنجه های وحشی او ماندم از خروش

55 فریاد من ز وحشت او در گلو شکست

56 چشم ستاره ای بدرخشید و ، نور ماه

57 چون تیر ، در سیاهی چشمم فرو نشست

58 نالیدم از هراس و ، در آفاق بی فنا

59 گم شد صدای زیر وبم ناله های من

60 ظلمت فرا رسید و نسیم از نفس فتاد

61 بشکست در گلوی خموشی ، صدای من

62 (اشعار نادر نادرپور)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر