-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیگر نمانده هیچ به جز وحشت سکوت
2 دیگر نمانده هیچ به جز آرزوی مرگ
3 خشم است و انتقام فرومانده در نگاه
4 جسم است و جان کوفته در جستجوی مرگ
5 تنها شدم ، گریختم از خود ، گریختم
6 تا شاید این گریختنم زندگی دهد
7 تنها شدم که مرگ اگر همتی کند
8 شاید مرا رهایی ازین بندگی دهد
9 تنها شدم که هیچ نپرسم نشان کس
10 تنها شدم که هیچ نگیرم سراغ خویش
11 دردا که این عجوزه ی جادوگر حیات
12 بار دگر فریفت مرا با چراغ خویش
13 اینک شب است و مرگ فراراه من هنوز
14 آنگونه مانده است که نتوانمش شناخت
15 اینک منم گریخته از بند زندگی
16 با زندگی چگونه توانم دوباره ساخت ؟
17 (اشعار نادر نادرپور)
18 در خواب های تیره ی افیونی ام ، شبی
19 او را شناختم
20 او ، شعله ی پریده ی یک آفتاب بود
21 چشمی به رنگ آبی سیر غروب داشت
22 در چشم او هزار نوازش به خواب بود
23 او را شناختم
24 از نسل ماه بود
25 اندامش از نوازش مهتابهای دور
26 رنگی به رنگ صبح بلورین ، سپید داشت
27 زلفش چو دود مشکی شب ها ، سیاه بود
28 او را در آن نگاه نخستین شناختم
29 اما نگاه منتظرم بی جواب ماند
30 بر من نگاه کرد و نگاهش ز من گذشت
31 این آخرین امید ، چه نکامیاب ماند
32 او را شناختم
33 همزاد جاودانی من بود و ، نام او
34 چون نام من به گوش خدا آشنا نبود
35 می خواستم که بانگ برآرم : بمان بمان
36 اما در آن سکوت خدایی ، صدا نبود
37 (اشعار نادر نادرپور)
38 گر آخرین فریب تو ، ای زندگی ، نبود
39 اینک هزار بار ، رها کرده بودمت
40 زان پیشتر که باز مرا سوی خود کشی
41 در پیش پای مرگ فدا کرده بودمت
42 هر بار کز تو خواسته ام بر کنم امید
43 آغوش گرم خویش برویم گشاده ای
44 دانسته ام که هر چه کنی جز فریب نیست
45 اما درین فریب ، فسون ها نهاده ای
46 در پشت پرده ، هیچ مداری جز این فریب
47 لیکن هزار جامه بر اندام او کنی
48 چون از ملال روز و شبت خاطرم گرفت
49 او را طلب کنی و مرا رام او کنی
50 روزی نقاب عشق به رخسار او نهی
51 تا نوری از امید بتابد به خاطرم
52 روزی غرور شعر و هنر نام او کنی
53 تا سر بر آفتاب بسایم که شاعرم
54 در دام این فریب ، بسی دیر مانده ام
55 دیگر به عذر تازه نبخشم گناه خویش
56 ای زندگی ، دریغ که چون از تو بگسلم
57 در آخرین فریب تو جویم پناه خویش
58 (اشعار نادر نادرپور)