در چشم های شعله از حسین منزوی اشعار پراکنده 39

حسین منزوی

آثار حسین منزوی

حسین منزوی

در چشم های شعله ورت کینه ای نبود

1 در چشم های شعله ورت کینه ای نبود

2 بی صیقل نگاه تو آیینه ای نبود

3 پُر بودی از سرود و نوشتن بهانه بود

4 هر نامه ی تو یک غزل عاشقانه بود

5 آموزگار اول من چشم های توست

6 ای درس عشق را به من آموخته دُرُست !

7 چشم تو یاد داد به من شبچراغ را

8 در تو به توی حیرت و حسرت ، سراغ را

9 آن دل نبود : آن که تو در سینه داشتی

10 « آیینه ای برابر آیینه » داشتی  (1)

11 در بین اشک و چشم تو رازی نهفته بود

12 رازی که چشمه سار به خورشید گفته بود

13 هم در غروبِ همهمه ، هم صبحِ زمزمه

14 تکرار می شد از دهنت نام گل همه

15 گویی صدای تو به فلق نیز می رسید

16 می گفتی : آفتاب ، و جهان شعله می کشید

17 اکنون کجایی ای همگان بی تو تنگدل

18 ای بی تو عکس ماه در آیینه ها کسل

19 تنهاست عشق بی تو و سر بر نمی کند

20 او خویش را بدون تو باور نمی کند

21 ماییم و این قبیله ی غمگین بدون تو

22 بی بهره از تسلی و تسکین بدون تو

23 ای ناخدا که بی تو به گرداب رانده ایم

24 « با بیم موج در شب تاریک » مانده ایم  (2)

25 ای یاد روشن تو پس از تو چراغِ ما

26 با یادِ خود بگوی که گیرد سراغِ ما .

27 حسین منزوی

28 1 – آیینه ای برابر آیینه ات می گذارم

29 تا از تو ابدیتی بسازم .

30 احمد شاملو

31 2 – شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل

32 کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

33 ظرفِ عسل ! دریچه کندو !

34 آمیزشِ حیا و هیاهو !

35 دمسردِ تفته ! شادِ غم انگیز !

36 خورشیدِ کهرباییِ پاییز !

37 میدان ! سراچه ! کوی ! خیابان !

38 دریا ! کویر ! باغ ! بیابان !

39 چو رنگِ جامهای به ظاهر

40 با رنگ جامه ها متغیر

41 گاهی به رنگ سرخِ حنایی

42 گاهی به رنگ زردِ طلایی

43 زیرِ هزار طاقِ سلیمان

44 مهرابِ کفر ، مسجدِ ایمان  (1)

45 بیدار خواب قابِ مورب

46 آیینه ی درشتِ محدب

47 آونگِ انتظارِ دقایق !

48 تا فصل انتشارِ شقایق

49 گردونه ی شمارش معکوس

50 تا انفجارِ قطعی فانوس

51 آهوی دشتهای تتاری !

52 ای چشم دوست ! با توام ، آری …

53 حسین منزوی

54 1 – شاعر این شعر میداند که محراب با این “ح” به شکل : محراب ، مشهورتر نوشته میشود امّا به زعم او این واژه در اصل فارسی است و از واژه ی « مهر » فارسی گرفته شده است و باید نام عبادتگاه مهر پرستان در ایران کهن بوده باشد.

55 « غزل » در مثنوی

56 دخترم ، بند دلم غمگینم

57 شیشه ی عمر غبار آگینم

58 جوجه ی گم شده در توفانم

59 شاخه ی خم شده از بارانم

60 ای جگر پاره ام ای نیمه ی من

61 میوه ی عشق سراسیمه ی من

62 گل پیوند دوغربت ، غزلم !

63 حاصل ضرب دو حسرت، غزلم !

64 ارث عصیان معماییِ من

65 امتداد خط تنهاییِ من

66 ساقه ی سرزده از نخل تنم

67 جویی از سیل خروشان که منم

68 کوکب بخت شبالوده ی من

69 غزل طبع تبالوده ی من

70 غزلم ، آینه ی اندوهم

71 بانکِ افکنده طنین در کوهم

72 پدرت خُرد و خراب و خسته

73 خسته ای بر همگان در بسته

74 خانه ی جن زده ی متروک است

75 که پُر از همهمه ی مشکوک است

76 روح ها ، خاطره ها اینجایند

77 می روند از دلم و می آیند

78 یادها خیل کفن پوشانند

79 جز من ازهر که فراموشانند

80 کدرم پنجره ی بازم نیست

81 کسلم رخصت آوازم نیست

82 در پی همقدمی همنفسی

83 ایستادم که تو از ره برسی

84 آمدی ؟ باز کن این پنجره را

85 پر از آواز کن این حنجره را…

86 حسین منزوی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر