و آب بود که می‌رفت از نصرت رحمانی اشعار پراکنده 5

نصرت رحمانی

آثار نصرت رحمانی

نصرت رحمانی

و آب بود که می‌رفت

1 و آب بود که می‌رفت

2 کوچه خلوت بود.

3 صدای قلب تو آری،

4 صدای قلب تو پاشید بر در و دیوار

5 و عطر سوختن اشک و عشق و شرم و شتاب

6 میان بندبند کهنه‌ی دیوار آجری گُم شد.

7 فضای کوچه‌ی میعاد

8 طنین خاطره‌ی ضربه‌های گام تو را

9 به ذهن منجمد سنگ‌فرش امانت داد.

10 و آب بود که می‌رفت…

11 ثقیل می‌آید. چرا؟

12 که سنگ کوچه‌ی بی‌انتظار اگر بودی

13 سخن روال دگر داشت.

14 به آب بوسه زدی

15 خنده در شکاف لب‌ات آب گشت،

16 جاری گشت.

17 چه می‌توانم گفت؟ ـ دوباره پرسیدم ـ

18 سکوت!

19 سکوت درمان نیست.

20 اگر نهفتن درد التیام واهی بود

21 لبان خسته‌ی من قفل آهنین می‌شد.

22 و آب بود که می‌رفت…

23 باد می‌آمد.

24 شکوفه‌ی لب‌خند

25 کنار جلوی لبان‌ات

26 خموش می‌پژمرد.

27 چه کوچه خلوت بود…

28 جای هر بوسه شده زخمی

29 گونی رسته به هر راهی

30 نه سرشکی ز دل ابری

31 نه صدای ز ته چاهی

32 چه شد آن جام که هر شام به گردش بود

33 چه شد آن نغمه که آن مست در این کو خواند

34 چه شد آن سایه که رقصید براین دیوار

35 چه شد آن پای که جایش دم درگه ماند

36 مرد نی زن به کجا رفت و چه شد آهنگ ؟

37 که زمین کوفت چنین نی را ؟

38 که به میخانه غبار سیهی پاشید ؟

39 که به کین ریخت بدر جام پر از می را ؟

40 وای یم روز در این خانه زنی می زیست

41 موی او دود صفت ، خفته به پیشانی

42 که بر او دست بیازید ؟ کجا بگریخت ؟

43 که بیاموخت به من رسم پریشانی

44 جای هر بوسه بهر گونه شد زخمی

45 جای هر گل گونی رسته به هر راهی

46 نه سرشکی که ببارد ز دل ابری

47 نه صدایی که براید ز ته چاهی

48 همه جا سینه تهی از عشق

49 همه جا گریه درون چشم

50 همه جا شور بدور از سر

51 همه جا مشت گره از خشم

52 شعر من بود که ورد لب هر کس بود

53 جای من بود بهر دست و بهر شانه

54 خانه ام بود چو میعادگاه عشاق

55 چه شد آخر که رمیدند از این خانه

56 همه جا تاریک

57 همه دلها سنگ

58 همه لبها سرد

59 همه جا بی رنگ

60 نصرت رحمانی

61 خودکار بیک من

62 وقتی میان بالش انگشت

63 آرام می‌گرفت

64 انگار خون ز صاحب خود وام می‌گرفت

65 هی می‌نوشت

66 هی می‌نوشت

67 هی…

68 گویی کلاف دار خودش را

69 هی… می‌سرشت

70 هی می‌سرشت

71 هی…

72 به پهن دشت صفحه‌ی کاغذ

73 گردن‌کشی میانه‌ی میدان بود

74 از سلطه در گریز

75 و با سریر سلطنت سنگ در ستیز

76 و با سلیطه‌های سیاست

77 چنگی خشن به خِفت گریبان بود

78 خودکار بیک من چون سمندی

79 در زیر گردن ران سرانگشت‌های من

80 می‌تاخت

81 می‌شتافت

82 هی شعر می‌سرود

83 هی شعر

84 هی…هات…

85 راه میان‌بُری

86 از شام تیره بر صبحگاهِ تابان بود

87 کوته کنم فسانه به یک پاره‌ی سخن

88 آئینه‌دار عصمت انسان بود

89 باری بسیار می‌سرود

90 از بود ، از نبود

91 از پودهای تار ، از تارهای پود

92 آنقدر او سرود که دیگر

93 در مغز _یعنی که در رگش_ خونی به جا نبود

94 از من یعنی ز صاحبش سریع‌تر تمام شد و این بنا نبود

95 ققنوس‌وار

96 وقتی که بر زیر شعله‌های شعر

97 می‌گستراند بال

98 چونان لهیب بر پرده‌ی حریر قلمکار

99 گُر می‌کشید

100 گر می‌کشید

101 گر

102 باشد که ابر دیده‌ی من موید

103 شاید ز رنج کوهکن روی پرده‌ها

104 افسانه‌های دگر گوید

105 امروز خودکار بیک من

106 جز لوله‌ای تهی بجای نمانده است

107 و با آن

108 هی می‌کشم

109 خطی ز دود یشم بر مرمر روان

110 روزان من شبان

111 روزان من شبان

112 ((نصرت رحمانی))

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر