1 آن قهوه های تلخ دهن سوز
2 وان حلقه های دود پریشان
3 بر پیشخوان کافه ی میعاد
4 در شهر دوردست جوانی
5 آن قلب کودکانه ی ساعت
6 بر سینه ی برهنه ی دیوار
7 وان ساعت تپنده ی پنهان
8 درماورای پیرهن من
9 هر یک ز شوق لحظه ی دیدار
10 در اوج اضطراب نهانی
11 آن بوسه ی درشت نخستین
12 بر سرخی عطش زده ی لب
13 با خنده ای به گسترش موج
14 بر چهره ای به روشنی آب
15 در لحظه ای که افتد و دانی
16 آن بانگ گام های هماهنگ
17 در کوچه های خاکی و خاموش
18 وان گفتگوی زنجره با ماه
19 از لابلای برگ درختان
20 در جمله ای دراز و نفس گیر
21 با لکنت شدید زبانی
22 آن یادهای دور کهنسال
23 آن پاره عکس های قدیمی
24 همراه بادهای حوادث
25 سوی دیار گمشده رفتند
26 سوی کرانه ای که از آنجا
27 هرگز نه هیچ گونه خبر هست
28 هرگز نه هیچ گونه نشانی
29 کنون درین خیال شگفتم
30 کز انهدام جیوه ی هستی آیینه ی زلال ضمیرم
31 خالی ز نقش خاطره گردد
32 چون آسمان نیلی مغرب
33 از آفتاب زرد خزانی
34 آنگاه من در آن شب نسیان
35 نوزاد سالخورده قرنم
36 کز بخت بد به خاطر من نیست
37 جز یاد دلخراش تولد
38 با گریه ای به دشت فریاد
39 در بستر سکوت جهانی
40 (اشعار نادر نادرپور)
41 در پس شیشه ی باران زده ی خاطره های من
42 حلقه ی آتش سوزانی است
43 که شبی کودک همسایه
44 در جلوخان سرای من
45 زیر آن کهنه چنار افروخت
46 او که از روز بیابان به شب دهکده بر می گشت
47 عقربی را که به بازیچه شباهت داشت
48 لحظه ای چند ، در آن حلقه ی نورانی
49 رقص دشوار هلاک آموخت
50 رقص ، در همهمه ی شعله ی تلود یافت
51 عقرب از واهمه ی مردن بی هنگام
52 آن قدر بی خبر از خویش میان عطش و آتش
53 رفت و باز آمد و لغزید و فرو افتاد
54 که توانایی خود را همه از کف داد
55 وز سر خشم و پریشانی
56 دم انباشته از زهر زلالش را
57 بر وجود عبث خویش فرود آورد
58 وز جهان ، چشم طمع بردوخت
59 لاشه اش نیز در آن دایره ی سرخ درخشان سوخت
60 آه ، ای عقربک ساعت
61 که تو را بی خبر از کار جهان هر روز در پس شیشه ی شفاف قفس مانند
62 در دل حلقه ی جادویی اعداد توانم دید
63 هر چه سر بر در و دیوار زمان کوبی
64 راه ازین دایره ی تنگ به بیرون نتوانی برد
65 بهتر آن است که از وحشت بیداری
66 دم انباشته از زهر ملالت را
67 ناگهان بر تنه ی خویش فرود آری
68 تا تو را خواب خدایانه فراگیرد
69 وندر آن خفتن مستی بخش
70 نیمروزان را چون نیمشبان بینی
71 وانچه را لحظه شمارند ، تو نشماری
72 آه ، ای عقرب جانباخته در دایره ی آتش
73 آه ، ای عقربک ساعت دیواری
74 کاش راه ابدیت را
75 که کلافی است سر اندر گم
76 روز و شب ، بیهوده نسپاری
77 (اشعار نادر نادرپور)
دیدگاهها **