1 بانگاهان تاریک زمستانی
2 در آن میخانه ی کوچک
3 کنار سرزمین باختر ، برساحل دریا
4 صدای دوردست گریه ی باران
5 و بانگ خنده ی گیتار در غوغای میخانه
6 و دودی تلخ و عطر آگین
7 و مغز چلچراغ سقف در سرسام مستانه
8 و سرمای فلز پیشخوان در دست میخواران
9 و بادی شوخ در آغوش گرم پرده ی مخمل
10 و رقص خوابنک پرده درچشان بیداران
11 و جادوی حضور دختری تنها
12 میان جمع مستان پریشانگو
13 و لب های تر او در تب و تاب سخن گفتن
14 و من ، در اشتیاق گفتگو با او
15 و او ، نزدیک با آن جمع بیگانه
16 ولی دور از نگاه مهربان من
17 و در پایان ، گریز ناگهان او از آن مجلس
18 و نام نازنین او : جوانی بر زبان من
19 شب ، در سکوت سبز درختان نشسته بود
20 اما هنوز ، باد
21 لحنی پر از خروش و خشونت داشت
22 با شاخه ها مشاجره می کرد
23 با کوه ، آمرانه سخن می گفت
24 وز اوج صخره ها
25 بی اعتنا به قهقهه ی کودکان موج
26 سیلی به گوش ساحل خاموش می نواخت
27 وز لحظه ی نخست
28 در گفتگوی دائم خود با پرندگان
29 لفظ تو را به لفظ شما چیره کرده بود
30 گویی که جز تو واژه ی دیگر نمی شناخت
31 اما همین که همهمه ی او فرو نشست
32 دریا چنان برهنه در آغوش خاک خفت
33 کز خود خبر نیافت مگر در سحرگهان
34 آری تمام شب
35 دریای عاشق از تب شوریدگی گداخت
36 وان گاه زیر چشم هوسناک آسمان
37 خود را برهنه کرد
38 تن را در آفتاب طلایی برشته ساخت
39 (اشعار نادر نادرپور)
دیدگاهها **