خاک باران خورده از حسین منزوی اشعار پراکنده 30

حسین منزوی

آثار حسین منزوی

حسین منزوی

خاک باران خورده آغشته است با بوی تنت

1 خاک باران خورده آغشته است با بوی تنت

2 باد بوی آشنا می آورد از مدفنت

3 زنده ای در هر گیاه تازه کز خاکت دمد

4 گر چه میدانم که ذره ذره میپوسد تنت

5 عصر تلخی بود عصر آخرین دیدارمان

6 آخرین باری که دستم حلقه شد بر گردنت

7 مهربان بودی و آن ایمان دریایی هنوز

8 موج میزد در خدا پشت و پناهت گفتنت

9 آخرین دیدار گفتم؟؟؟ عذر میخواهم عزیز!!!

10 آخرین باری که دیدم غرق خون دیدم منت

11 با دهان نیم باز انگار میخواندی هنوز

12 خیره در آفاق خونین چشم باز روشنت

13 صبح بود اما هوا دلگیر و بغض آلود بود

14 آسمان گویی سیه پوشیده بود از مردنت

15 گل به سوکت جامه ی جان تا به دامان میدرید

16 باد در مرگ تو می زارید و میزد شیونت

17 بی خزان است آن بهار سرخ تو در خاطرم

18 آن که از خون… هشت گل رویاند بر پیراهنت

19 با تمام سروهایت دیده ام در بوستان

20 با تمام ارغوان ها دیده ام در گلشنت

21 نیستی بالا بلند اما چه خوش پیچیده است

22 در همه جنگل طنین نعره ی شور افکنت

23 زند ه ای و سیل خونت میکند بیخ ستم

24 ای تو فرهادی دگر با تیشه ی بنیان کنت

25 ( اشعار حسین منزوی )

26 خيال خام پلنگ من به سوي ماه پريدن بود

27 و ماه را ز بلندايش به روي خاك كشيدن بود

28 پلنگ من دل مغرورم پريدو پنجه به خالي زد

29 كه عشق ماه بلند من وراي دست رسيدن بود

30 من و تو آن دو خطيم آري موازيان به ناچاري

31 كه هر دو باورمان زاغاز به يكدگر نرسيدن بود

32 گل شكفته خداحافظ اگرچه لحظه ديدارت

33 شروع وسوسه اي در من به نام ديدن و چيدن بود

34 شراب خواستم و عمرم شرنگ ريخت به كام من

35 فريبكار دغل پيشه بهانه اش نشنيدن بود

36 اگر چه هيچ گل مرده دوباره زنده نشد اما

37 بهار در گل شيپوري مدام گرم دميدن بود

38 چه سرنوشت غم انگيزي كه كرم كوچك ابريشم

39 تمام عمر قفس مي بافت ولي به فكر پريدن بود

40 ( اشعار حسین منزوی )

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر