-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو هر غروب ، نظر می کنی به خانه ی من
2 دریغ ! پنجره خاموش و خانه تاریک است
3 هنوز یاد مرا پشت شیشه می بینی
4 که از تو دور ، ولی با دل تو نزدیک است
5 هنوز ، پرده تکان می خورد ز بازی باد
6 ولی دریغ که در پشت پرده نیست کسی
7 در آن اجاق کهن ، آتش نمی سوزد
8 در آن اتاق تهی ، پر نمی زند مگسی
9 هنوز بر سر رف ، برگ های خشکیده
10 نشان آن همه گل های رفته بر باد است
11 هنوز روی زمین ، پاره عکس های قدیم
12 گواه آن همه ایام رفته از یاد است
13 درخت پیچک ایوان ما ، رمیده ز ما
14 گشوده سوی درختان دوردست آغوش
15 ستاره ها ، همه درذ قاب شیشه محبوسند
16 قناریان ، همه در گوشه ی قفس خاموش
17 درون خانه ی ما ، گرمی نفس ها نیست
18 درون خانه ی ما ، سردی جدایی هاست
19 درون خانه ی ما ، جشن دوستی ها نیست
20 درون خانه ی ما ، مرگ آشنایی هاست
21 چه شد ، چگونه شد ، ای بی نشان کبوتر بخت
22 که خواب ما به سبکبالی سپیده گذشت
23 جهان کر است و من آن گنگ خوابدیده هنوز
24 چه ها که در دل این گنگ خوابدیده گذشت
25 به گوش میشنوم هر شب از هجوم خیال
26 صدای گرم ترا در سکوت خانه هنوز
27 برای کودک گریان ترانه می خواندی
28 مرا ز خواب برانگیزد آن ترانه هنوز
29 تو هر غروب ، نظر می کنی به خانه ی من
30 دریغ ! پنجره ، خاموش و خانه تاریک است
31 خیال کیست در آن سوی شیشه های کبود
32 که از تو دور ، ولی با دل تو نزدیک است
33 من از دریچه ، ترا در خیال می بینم
34 که خیره می نگری ماه شامگاهی را
35 سپس به اشک جگر سوز خویش ، می شویی
36 ز چشم کودکم اندوه بی پناهی را
37 (اشعار نادر نادرپور)
38 از آغاز آنچه کردم ، بی ثمر بود
39 همه سودم درین سودا ضرر بود
40 چه حاصل بردم از این بازی بخت
41 که انجامش از آغازش بتر بود
42 نه هرگز تن به راحت آشنا شد
43 نه هرگز دل ز شادی با خبر بود
44 بد و خوب آنچه گفتم ، بی اثر ماند
45 شب و روز آنچه کردم بی ثمر بود
46 بهار زندگی زودم خزان گشت
47 که عمرم چون نسیمی تیزپر بود
48 به هر در ، حلقه ای کوبید و کوچید
49 مرا قسمت گدایی دربه در بود
50 گمان را از یقین برتر شمردم
51 که چشم و گوش عقلم کور و کر بود
52 به کار دیگران خندیدم از کبر
53 ز بس اندیشه ی بکرم به سر بود
54 به شعر آویختم ، چون برگ در باد
55 ندانستم که باد آشوبگر بود
56 بنای هستی ام را واژگون کرد
57 که اینم گوشمالی مختصر بود
58 حریفان ، خانه ها بنیاد کردند
59 مرا خشت قناعت زیر سر بود
60 رفیقان نعره ی مستی کشیدند
61 مرا فریاد خونین از جگر بود
62 به بیدردان سپردم خوشدلی را
63 که نوش دیگرانم نیشتر بود
64 بسا شب ها که از آشفته حالی
65 چو سر بر آسمان کردم ، سحر بود
66 بسا ایام کز شوریده بختی
67 دل غمگینم از شب تیره تر بود
68 بهشت شادخواران ، جای من نیست
69 مرا از آتش دوزخ گذر بود
70 گرم برگشت ممکن بود ازین راه
71 و یا در طالعم راهی دگر بود
72 بدینسانش نمی پیمودم ای مرد
73 که در این راه پیمودن ، خطر بود
74 برین عمر به باطل رفته ، نفرین
75 خدایا ! بس کن این بیداد ، آمین
76 رم : شهر روزهای تهی ، شهر خواب ها
77 شهر درخت ها
78 شهر زنان فربه و رگبارهای سخت
79 رم : نوترین و کهنه ترین پایتخت ها
80 در آسمان آبی او ، رشته های سیم
81 چون تار عنکبوت
82 در کوچه های روشن او نیمه های شب
83 تنهایی و سکوت
84 گاهی ، صدای بوسه ی از لب چکیده ای
85 در برگ های زرد
86 گاهی ، چراغ پنجره ی نیم بسته ای
87 بالای یک عمارت ، در آسمان سرد
88 رم : شهر آفتاب
89 شهر کتیبه ها و بناها و زنگ ها
90 رم : شهر بی نقاب
91 شهر خرابه ها و چمن ها و سنگ ها
92 (اشعار نادر نادرپور)
93 در گلو می شکنم از سر خشم
94 هر نفس ، خنجر فریادی را
95 سر خونین جدا از تن من
96 در رگ و ریشه نهان کرده هنوز
97 کینه ی کهنه ی جلادی را
98 بی سر از راه سفر آمده ام
99 سر من در شب تاریک زمین
100 همچنان چشم به راه سحر است
101 جاده ، خالی است ولی می شنوی ؟
102 آه ! با من ، با من
103 پای سنگین کسی همسفر است
104 ای در بسته ی گمگشته کلید
105 گوش بر روزنه ات دوخته ام
106 تا مگر راه به سوی تو برم
107 مشعل از چشم خود افروخته ام
108 جامه دان سفر دور به دست
109 در تب تند عطش سوخته ام
110 ای دربسته ! جواب تو کجاست ؟
111 راستی ، ای دم طوفانی صبح
112 آفتاب تو کجاست ؟