-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 انبوهی از این بعد از ظهرهای جمعه را
2 به یاد دارم که در غروب آنها
3 در خیابان
4 از تنهایی گریستیم
5 ما نه آواره بودیم، نه غریب
6 اما این بعد از ظهرهای جمعه
7 پایان و تمامی نداشت
8 میگفتند از کودکی به ما
9 که زمان باز نمیگردد
10 اما نمیدانم چرا
11 این بعد از ظهرهای جمعه باز میگشتند
12 اتاق فرسوده است
13 آینده کدر شد
14 صورت من کو ؟
15 من با این صورت
16 عاشق شدم
17 امتحان دادم
18 قبول شدم
19 ساز شنیدم
20 دشنام دادم
21 دشنام شنیدم
22 گرسنه شدم
23 باران خوردم
24 سیر شدم
25 رنگ شناختم
26 رنگ باختم
27 سفید شدم
28 خوابیدم
29 بیدارشدم
30 مادرم را صدا کردم
31 تو را صدا کردم
32 جواب دادم
33 خواب رفتم
34 عینک زدم
35 سفر رفتم
36 غم داشتم
37 ماندم
38 آمدم
39 در آینه نگاه کردم
40 سفر رفتم
41 گلدان را آب دادم
42 ماهی را نان دادم
43 می دانستم صورت من
44 صورت توست
45 سه دقیقه مانده به ساعت چهار
46 آینه کدر شد
47 هراس ندارم
48 آهسته در باز شد
49 زنی در آستانه ی در نشست
50 آینه کدورت داشت
51 به صورتم نگاه کرد
52 می خواست خودش را
53 در آینه ببیند
54 مرا باور کرد
55 مرا صدا کرد
56 می خواستم از دور کسی مرا ببیند
57 تا برای دیگران بگوید
58 تا کدر شدن آینه
59 من لبخند داشتم
60 زن ساکت زن صبور
61 با سکوت ابریشمی
62 از طلوع
63 صبح از فنجان قهوه
64 برمیخاست
65 آماده بودم
66 در صبح
67 برای ریختن باران
68 در لیوان گریه کنم
69 از شما هراس ندارم
70 که به من تو بگویید
71 فقط صورتم را به دیگران بگویید
72 که لبخند داشت
73 لبم سفیدی بود
74 باغ ندارم
75 خانه ندارم
76 رویا ندارم
77 خواب دارم
78 عشق دارم
79 نان دارم
80 اطلسی دارم
81 حافظه دارم
82 خستگی دارم
83 سردی دارم
84 گرمی دارم
85 مادر دارم
86 قلب دارم
87 دوست دارم
88 یک چمدان دارم
89 یک سفر دارم
90 یک پاییز دارم
91 یک شوخی دارم
92 لباسهای من کهنه نیست
93 ولی در چمدان بسته نمی شود
94 یک تکه قالی دارم
95 آسمان نیست
96 ابری است
97 آبی است
98 فرهنگ لغت دارم
99 دوازده جلد است
100 مولف مرده است
101 یک پرتقال دارم
102 برای تو
103 عینک دارم
104 شیشه ندارد
105 نه سفید نه سیاه
106 برای
107 چهارفصل است
108 یک لیوان از باران دارم
109 ناتمام است
110 شکسته است
111 یک جفت جوراب آبی دارم
112 دریا را دوست دارم
113 کار نمی کند
114 سه دقیقه مانده به چهار را
115 نشان می دهد
116 اگر آینه را بشکند
117 اگر گل نیلوفر دهد
118 اگر میوه دهد
119 اگر حرمت مادرم را
120 با چادر سیاه بداند
121 اگر شمعدانی در آینه
122 کوچک تر شود
123 من کوچک می شدم
124 مرا نکاوید
125 مرا بکارید
126 من اکنون بذری درستکار گشتهام
127 مرا بر الوارهای نور ببندید
128 از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید
129 گوشهایم را بگذارید
130 تا در میان گلبرگهای صدا پاسداری کنند
131 چشمانم را گلمیخ کنید
132 و بر هر دیواری
133 که در انتظار یادگاری کودکیست بیاویزید
134 در سینهام بذر مهر بپاشید
135 تا کودکان خسته از الفبا
136 در مرغزارهایم بازی کنند.
137 مرا نکاوید
138 واژه بودم
139 زنجیر کلمات گشتم
140 سخنی نوشتم که دیگران
141 با آرامش بخوانند
142 من اکنون بذری درستکار گشتهام
143 مرا بکارید
144 در زمینی استوار جایم دهید
145 نه در جنگلی که زیر سایهی درختان معیوب باشم
146 جای من در کنار پنجرههاست.
147 از پشت شیشه های مه آلود با من حرف می زدی
148 صورتت را نمی دیدم
149 به شیشه های مه آلود نگاه کردم
150 بخار شیشه ها آب شده بود
151 شفاف بودند ، اما تو نبودی
152 صدای تو را از دور می شنیدم
153 تو در باران راه می رفتی
154 تو تنها در باران زیر یک چتر به انتهای خیابان رفتی
155 از یک پنجره در باران صدای ویلن سل شنیده می شد
156 سرد بود
157 به خانه آمدم
158 پشت پنجره تا صبح باران می بارید
159 از حدس و گمان های تو ویران نمی شوم
160 مرا نام تو کفایت می کند
161 تا در سرما و بوران
162 زمان و هفته را نفی کنم
163 مرا
164 که می دانی
165 نه قایق است، نه پارو
166 بر تو خجسته باشد
167 گیلاس هایی را
168 که بر گیسوان آویخته ای
169 تو صبر داری
170 تا خواب من پایان پذیرد
171 تا به دیدار من آیی.
172 صبح است
173 سبو را از اب پر کرده ام
174 کتاب ها را با شراب شسته ام
175 می دانستم تو کتاب های سفید را دوست داری
176 و پارچه های آغشته به ابر را
177 به تو تعارف می کنم.
178 بی گمان
179 سبدهایی از ماهیان دریا را
180 بر دوش دارم
181 به کنار تو می آیم
182 نام دریا را فراموش کرده ام
183 یاد جوانی و گل های پامچال
184 مرا کفایت می کند
185 به سوی دریا می روم
186 دوباره دریا را به یاد می آورم
187 …
188 من راه خانه ی تو را گم کرده ام
189 در کنار دریا می مانم
190 سالیان است
191 که من قطره قطره
192 دریا را از یاد می برم
193 راستی
194 پارچه های آغشته به دریا را
195 در ستایش ابر
196 در خانه ی تو گم می کنم
197 راستی
198 خانه ی تو در بیداری کجاست؟
199 “احمدرضا احمدی”
200 از کتاب: می گویند بیرون از این اتاق برف می بارد (گزینه اشعار)
201 دفتر: یک منظومه دیریاب در برف و باران یافت شد / 1380
202 دست تو
203 چه قدر تاخیر دارد
204 وقتی که چای گرم می شود
205 و تو
206 چای سرد را تعارف می کنی
207 دو سه ماه دیگر این اطلسی
208 که تو کاشته ای
209 گل می
210 دهد
211 من به ساعت نگاه می کنم
212 تو می میری
213 شمع روشن را به اتاق آوردند
214 اطلسی گل داده است
215 قطار در سپیده دم
216 کنار اطلسی منتظر تو
217 در باد ایستاده است
218 گل اطلسی بر سینه تو بود
219 وقتی تو را
220 برای دفن می بردند
221 هنگام که تو مرده بودی
222 آدم به گل خفته بود
223 هنگام که تو مرده بودی
224 یاران به عشق و عطر
225 مانده بودند
226 همه ی ما را دعوت کردند
227 تا در آن عکس یادگاری باشیم
228 عکاس سراغ تو را گرفت
229 من بودم
230 تو نبودی
231 تو مرده بودی
232 عکاس از همه ی ما بدون تو
233 عکس یادگاری گرفت
234 عکس را چاپ کردند
235 آوردند
236 در همه ی عکس فقط یک شاخه اطلسی
237 و دو دست
238 از جوانی تو
239 در شهرستان
240 دیده می شد
241 ما همه در عکس سیاه بودیم
242 عاشقان به طعنه
243 روز جمعه را صدا میکنند
244 صدای عاشقان را میشنوم
245 در انتهای کوچهی بنبست
246 به عاشقان میرسم
247 مهمانان در هنگام خداحافظی
248 می گویند : عاشقان در یک غروب آدینه
249 به خواب رفتند
250 هنوز کسی آن ها را
251 بیدار نکرده است
252 چهرهام را در آینه دفن میکنم
253 امروز جمعه است
254 حقیقت دارد
255 تو را دوست دارم
256 در این باران
257 می خواستم تو
258 در انتهای خیابان نشسته
259 باشی
260 من عبور کنم
261 سلام کنم
262 لبخند تو
263 را در باران
264 می خواستم
265 می خواهم
266 تمام لغاتی را که می دانم برای تو
267 به دریا بریزم
268 دوباره متولد شوم
269 دنیا را ببینم
270 رنگ کاج را ندانم
271 نامم را فراموش کنم
272 دوباره در آینه نگاه کنم
273 ندانم پیراهن دارم
274 کلمات دیروز را
275 امروز نگویم
276 خانه را برای تو آماتده کنم
277 برای تو یک چمدان بخرم
278 تو معنی سفر را از من بپرسی
279 لغات تازه را از دریا صید کنم
280 لغات را شستشو دهم
281 آنقدر بمیرم
282 تا زنده شوم
283 از هر لیوانی که آب نوشیدم
284 طعم لبان تو و پاییزی
285 که تو در آن به جا ماندی به یادم بود
286 فراموشی پس از فراموشی
287 اما
288 چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن
289 گم شدی در خانه مانده بود
290 ما سرانجام توانستیم
291 پاییز را از تقویم جدا کنیم
292 اما
293 طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها
294 حک شده بود
295 لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم
296 کنار گندم ها دفن کردم
297 زود به خانه آمدم
298 تو در آستانه در ایستاده بودی
299 تو در محاصره ی لیوان ها و بشقاب ها مانده بودی
300 گیسوان تو سفید
301 اما لبان تو هنوز جوان بود.
302 هر دارو که علاج بود
303 در خانه داشتم
304 اما تنم در باد
305 به تماشای غزلهای آخر می رفت
306 امروز را بی تو خفتم
307 فردا که خاک را به باد بسپارند
308 تو را
309 یافته ام
310 مگر تو نسیم ابر بودی
311 که تو را در باران گم کردم ؟
312 تمام دست تو روز است
313 و چهرهات گرما
314 نه سکوت دعوت میکند
315 و نه دیر است
316 دیگر باید حضور داشت
317 در روز
318 در خبر
319 در رگ
320 و در مرگ…
321 از عشق
322 اگر به زبان آمدیم فصلی را باید
323 برای خود صدا کنیم
324 تصنیفها را بخوانیم
325 که دیگر زخمهامان بوی بهار گرفت.
326 بمان:
327 که برگ خانهام را به خواب دادهای
328 فندق بهارم را به باد
329 و رنگ چشمانم را به آب.
330 تفنگی که اکنون تفنگ نیست،
331 و گلولهیی که در قصهها
332 عتیقه شده است
333 روبروی کبوتران
334 تشنگی پرندگان را دارد.
335 “احمدرضا احمدی”
336 از حدس و گمانهای تو ویران نمیشوم
337 مرا نام تو کفایت میکند
338 تا در سرما و بوران
339 زمان و هفته را نفی کنم
340 مرا
341 که میدانی
342 نه قایق است، نه پارو
343 بر تو خجسته باشد
344 گیلاسهایی را
345 که بر گیسوان آویختهای
346 تو صبر داری
347 تا خواب من پایان پذیرد
348 تا به دیدار من آیی
349 این تازه نیست
350 قدیمی است
351 دو نفر
352 همه نیستند
353 همیشه نیستند
354 خویش اند
355 و حس و حدسشان برای حادثه نزدیک
356 حدس دور دارند
357 برادر نیستند
358 که من بودم
359 تو نبودی
360 یا نمی دانم
361 شاید جوان بودم
362 شما جوان بودید
363 تو پیر بودی
364 کبوتران را دانه ندادم
365 یک تکه آسمان را خوب حفظ کردیم
366 که وقتی تو نبودی
367 بتوانیم از حفظ بخوانیم
368 این برای آن روزها کافی بود
369 دوستت دارم …
370 باید در چشمان نگریست،
371 یا در گوشها گفت؟
372 جنبش انگشتانت که به روی هم انباشته شده بود
373 و مروارید چشمانت
374 دلیل بود؟
375 در عصر یک پاییز
376 در اتوبوس بودیم
377 دورمان دیوار شیشهای سبز …
378 سبزی شیشهها، زرد پاییز را
379 سبز خرم کرده بود.
380 از سبزی برگها بهار به اتوبوس نشست.
381 بیرون خزان در کار بود.
382 نمیدانستم در بهار درون باید گفت؟
383 یا در خزان برون؟
384 من و بهار پیاده شدیم
385 بهار در خیابان محو شد
386 پاییز در کنارم راه میآمد.
387 “احمدرضا احمدی”
388 از مجموعه: “روزنامهی شیشهای”
389 کتاب: می گویند بیرون از این اتاق برف می بارد (گزینه اشعار)
390 / نشر نیماژ / چاپ اول زمستان 92
391 چه سرگردان است این عشق
392 که باید نشانی اش را
393 از کوچه های بن بست گرفت
394 چه حدیثی است عشق
395 که نمی پوسد و افسرده نیست
396 حتی آن هنگام
397 که
398 از آسمان به خانه آوار
399 شود
400 ﺑﻮﺳﻪﻫﺎ
401 ﺁﻭﺍﺭﻩﺗﺮﯾﻦ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻧﺪ
402 ﺑﺮ ﺑﺎﺩ
403 ﺑﺮ ﺩﺭ
404 ﺑﺮ ﺧﻮﺩ
405 ﺑﺮ ﺣﺴﺮﺕ
406 ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﻟﺐ
407 ﻛﺴﻲ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻲﻛﻨﺪ
408 ﻟﺒﺨﻨﺪﺵ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺴﺖ
409 ﭘﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ
410 ﻛﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺭﺍ
411 ﺑﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ
412 ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﺪ …
413 “ﺍﺣﻤﺪﺭﺿﺎ ﺍﺣﻤﺪﯼ”
414 شهری فریاد میزند:
415 آری
416 کبوتری تنها
417 به کنار برج کهنه میرسد
418 میگوید:
419 نه.
420 بهار، از تنهایی، زبانی دیگر دارد
421 گل ساعت
422 مرگ روزها و اطلسی ها را
423 میگوید
424 این آواز را چگونه به شهر رسانیم؟
425 که آواز
426 در پشت دروازههای گمان
427 خواهد مرد
428 تو با خواب به شهر درآ
429 تا آواز در چشمانت مخفی باشد.
430 ما که از دیروز گرم اتاقهای استوایی آمدهایم
431 قرارمان
432 در آوازهای صبح است.
433 فرصتی بخواهید
434 تا گیسوان خود را در آفتاب کنار رودخانه
435 شانه بزنید
436 فرصتی بخواهید
437 که مخفی ترین نام خود را
438 که خون شما را صورتی می کند
439 از
440 رود بزرگ بپرسید
441 به نام آن اسب
442 به نام آن بیابان
443 شما فرصت دارید
444 تا چیدن گندم ها
445 تا زرد شدن کامل گندم ها
446 عاشق شوید
447 فقط روزهای کودکی رابرای یکدیگر
448 نگویید
449 گندم ها زرد شدند
450 گندم ها چیده شدند
451 نان گرم آماده است
452 ولی
453 شما کنار
454 بوته های زرد ذرت باشید
455 آب را در کوزه بریزید
456 کوزه را کنار تنها بوته ی گل سرخ
457 بگذارید
458 ما
459 شما را هنوز به خاطر آن گل سرخ
460 دوست داریم