1 چون سبویی ست پر از خون، دل بی کینهٔ من
2 این که قندیل غم آویخته در سینهٔ من
3 ندهد طفل ِ مرا شادی و غم راحت و رنج
4 پر تفاوت نکند شنبه و آدینهٔ من
5 زندگی نامدم این مغلطهٔ مرگ و دم، آه
6 آب از جوی ِ سرابم دهد، آیینهٔ من
7 کهکشانها همه با آتش و خون، فرش شود
8 سر کشد یک دم اگر دود ِ دل از سینهٔ من
9 پر شد از قهقه دیوانگیش چاه ِ شغاد
10 شکر ِ کاووس شه این است ز تهمینهٔ من
11 با می ِ ناب ِ مغان، در خم ِ خیام، امید!
12 خیز و جمشید شو از جام سفالینه ی من
13 شعر قرآن و اوستاست، کزین سان دم ِ نزع
14 خانه روشن کند از سوز من و سینهٔ من
15 سال دیگر که جهان تیره شد از مسخ ِ فرنگ
16 یاد کن ز آتش ِ روشنگر ِ پارینهٔ من
دیدگاهها **