-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این سان که میخورد نفسم در گلو گره
2 این سان که می دهد همه جا بوی نیستی
3 بی آنکه ، خوب و بد ، خبری از تو بشنوم
4 احساس می کنم که تو در شهر نیستی
5 مردم گرفته و نگران و پریده رنگ
6 هریک بسان جویِ روان گشته ی غمی
7 وانگه به هم رسیده و ادغام می شوند
8 رود غمی به جانب دریای ماتمی
9 اما تو نیستی و در این پرسه بی تو من
10 جویی غریب و خسته و تنها و تک رو ام
11 دریای من تویی و در این جستجوی کور
12 سرگشته در هوای تو گمگشته میدوم
13 دریای من ! کجات بجویم ؟ که هرطرف
14 مرداب گونه ای است نهان در مسیر من
15 کی میشود نشان تو – مرغابیان تو –
16 چونان طلایه ی تو عیان در مسیر من
17 حسین منزوی
18 صبح سحر که پرنگشوده است آفتاب
19 می آیی و سمند تو را عشق در رکاب
20 روشن به توست چشمم و در پیشوازِ تو
21 کوچکترین ستاره ی چشمانم آفتاب
22 بِشکُف که چتر باز کنی بر سرِ جهان
23 ای باغ نرگس ! ای همه چون غنچه در نقاب
24 ای چشمه ی زلال که با آرزوی تو
25 از صد سراب رد شده ام در هوای آب
26 ساقی!خمار می کُشدم گر نیاوری
27 از آن میِ هزار و دوصد ساله ام شراب
28 با کاهلی به پرده ی پندار مانده اند
29 ناباوران وصل تو ، جمعی ز شیخ و شاب
30 بیدار اگر به مُژده ی وصلت نمی شوند
31 با بیم تیغ تیز برانگیزشان زخواب
32 آری وجودِ حاضر و غائب شنیده ام
33 ای آنکه غیبت تو پُر است از حضور ناب
34 با شوق وصل ، دست ز عالم فشانده ایم
35 جز تو به شوق ما چه کسی می دهد جواب؟
36 ( اشعار حسین منزوی )