-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دوست
2 درازنای شب اندوهان را
3 از من بپرس
4 که در کوچه ی عاشقان تا سحرگاه
5 رقصیده ام
6 و طول راه جدایی را
7 از شیون عبث گام های من
8 بر سنگفرش حوصله ی راه
9 که همپای بادها
10 در شهر و کوه و دشت
11 به دنبال بوی تو
12 گردیده ام
13 و ساعت خود را
14 با کهنه ساعت متروک برج شهر
15 میزان نموده ام
16 ای نازنین
17 اندوه اگر که پنجه به قلبت زد
18 تاری ز موی سپیدم
19 در عود سوز بیفکن
20 تا عشق را بر آستانه درگاه بنگری
21 نصرت رحمانی
22 در سایه ی مرطوب چرکین سیاه من
23 در این شب بی مرز
24 مردی ست زندانی
25 نوری ست سرگردان
26 در مرگ من آن سایه در خود رنگ می بازد
27 هر سایه موجودی ست
28 کز نور در خود نطفه می سازد
29 آنگاه می میرد
30 من دیده ام
31 مردی که روزی سایه اش درپیش پایش مرد
32 نور پلیدی سایه اش را خورد
33 در روح من تصویر کم رنگی
34 پیدا و پنهان می شود هر دم چون سایه ای بیمار
35 در آب های تار
36 تصویر می خواند
37 من مردگان را دوست می دارم
38 آنها نمی میرند هرگز ، چون
39 از همدگر بیگانه می باشند
40 سرگشتگان
41 بی سایه می باشند
42 در این شب بی مرز
43 در این شب لبریز از اندوه
44 باران نرمی شیشه را می شوید ، آرام
45 تک سایه ای حیران و سرگردان
46 پاشیده بر دیوار
47 دیوار می ریزد فرو آوار
48 آوار
49 احساس من ، احساس بیمار.
50 در عطر خوابهای گل سرخ
51 یاران من پیاله گرفتند
52 لبریز شوکران
53 و مرگ را به حجله نشاندند
54 خندان دلاوران
55 از شب گذشتگان
56 ما را چگونه گذر دادید
57 از هفتخوان مرگ؟
58 خورشید را چگونه نشاندید در چشمهایتان؟
59 کشتینشستگان
60 چگونه گذشتید
61 بی اعتبار تجربه از موج حادثات؟!
62 ((نصرت رحمانی))
63 لعنت به تو ای هرزه ی منفور تبهکار
64 جانم همه در بزم سیاه تو تبه شد
65 لعنت به تو ، هر جاییِ مطرود گنه کیش
66 روزم همه در پای تو چون شام سیه شد
67 هر بوسه ی ننگین تو داغیست به رویم
68 نفرین شده ی ملت خویشم ز گناهت
69 دیگر نه منم شاعر گمراه هوسباز
70 گمگشته به تاریکی چشمان سیاهت
71 چون مرد جذامی پریشان پلیدی
72 انگشت نمایم سر هر کوچه ی این شهر
73 برخیز که بهتان رفیقان جگرم سوخت
74 همت بنما بر لب خشکم بچکان زهر
75 من هر چه کشیدم ز برای تو کشیدم
76 کوشش بکن و خنجر تیزی به تنم کش
77 قصه ی تلخیست نخواهم
78 از خون تنت نقش سگی بر کفنم کش سگ بودی و هر لحظه به دنبال هوس ها
79 هر لمحه به در گاه کسی پوزه کشیدی
80 تن بر لجن شهوت هر غیر فکندی
81 از جام گنهکاری هر مرد چشیدی
82 شب بودم و ننگت به دل خویش نهفتم
83 تا بر سر بازار ندانند که بودی
84 این درد مرا کُشت که هر بی خبری گفت
85 هر شام به آغوش کسی صبح نمودی
86 یکبار گنه کردم و زخمی ز گنه ماند
87 زخمی ز گنه مانده ، روان می جَوَد ای زن
88 خونیست به چشمم که اگر پلک گشایم
89 بس راز کند فاش و به دامن رود ای زن
90 بسیار در این باره سرودند که نصرت
91 زنجیر محبت به وطن را بگسسته
92 یاران همه در راه ولی شاعر آنان
93 در راه تو ای روسپی پست ، نشسته
94 بگذار بگویند ، سزاوارم و دانم
95 کفاره ی کامیست که بیگاه چشیدم
96 بدرود ، که در آتش مردم بنشستم
97 بدرود ، ز گرداب هوس پای بریدم
98 نصرت رحمانی
99 لیلی
100 چشمت خراج سلطنت شب را
101 از شاعران شرق طلب میکند
102 من آبروی حرمت عشقم
103 هشدار
104 تا به خاک نریزی
105 من آبروی عشقم
106 لیلی
107 پر کن پیاله را
108 آرامتر بخوان
109 آواز فاصلههای نگاه را
110 در کوچههای فرصت و میعاد!
111 بگشای بند موی، بیفشان
112 شب را میان شب
113 با من بدار حوصله، اما
114 نه با عتاب!
115 گفتی:
116 گل در میان دستت میپژمرد
117 گفتم که:
118 خواب
119 در چشمهای مان به شهادت رسیده است
120 گفتی که:
121 خوب ترینی
122 آری، خوبم
123 شعرترم
124 تاج سه ترک عرفانم
125 درویشم
126 خاکم
127 آیینهدار رابطهام بنشین
128 بنشین کنار حادثه بنشین
129 یاد مرا به حافظه بسپار
130 اما…، نام مرا
131 بر لب مبند که مسموم میشوی
132 من داغ دیدهام
133 لیلی
134 از جای پای تو
135 بر آستانهی درگاه
136 بوی فرار میآید
137 آتش مزن به سینهی بستر
138 با عطر پیکر برهنهی سبزت
139 بنشین
140 بانوی بانوان شب و شعر
141 خانم
142 لیلی
143 کلید صبح
144 در پلکهای توست
145 دست مرا بگیر
146 از چارراه خواب گذر کن
147 بگذار و بگذریم زین خیل خفتگان!
148 دست مرا بگیر
149 تا بسرایم
150 در دستهای من بال کبوتریست
151 لیلی
152 من آبروی عاشقان جهانم
153 هشدار تا به خاک نریزی
154 من پاسدار حرمت دردم
155 چشمت خراج میطلبد
156 آنک خراج
157 لیلی
158 وقتی که پاک میکنی خط چشمت را
159 دیوارهای این شب سنگین را
160 در هم شکسته وای … که بیداد میکنی
161 وقتی که پاک میکنی خط چشمت را
162 در باغهای سبز تنت شب را
163 آزاد میکنی
164 لیلی
165 بی مرز باش
166 دیوار را ویران کن
167 خط را به حال خویش رها کن
168 بی خط و خال باش
169 با من بیا همیشه ترین باش
170 بارید شب
171 بارش سیل اشکها شکست
172 خط سیاه دایرهی شب را
173 خط پاک شد
174 گل در میان دستم پر پر زد و فسرد
175 در هم دوید خط
176 ویران شد!
177 لیلی
178 بی مرز عشقبازی کن
179 بی خط و خال باش
180 با من بیا که خوب ترینم
181 با من که آبروی عشقم
182 با من که
183 شعرم
184 شعرم
185 شعرم
186 وای…. در من وضو بگیر
187 سجادهام، بایست کنارم
188 رو کن به من که قبلهی عشاقم
189 آنگه نماز را
190 با بوسهای بلند
191 قامت ببند
192 لیلی
193 با من بودن خوب است
194 من میسرایمت.
195 مگو قفس
196 نفسم می برد و می میرم
197 مگو قفس
198 قفس برای مردم آزاده همیشه زندان است
199 مگو قفس
200 که من از شنیدن نامش هراسانم
201 مگو
202 شنیده ام که گفتی دوستش دارم
203 نمی کنم باور
204 اگر حقیقت دارد
205 ای مهربان ترین با من
206 دیگر مگو قفس
207 بگو که آزادی!
208 ((نصرت رحمانی))