-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از آسمان ، ستاره ی اشکی نمی چکد
2 زین غم ، نهال های جوان پای در گلند
3 بار غم بزرگ جهان بر دل من است
4 اما کبوتران مسافر سبکدلند
5 هر شاخه ، پنجه ای است که از آستین خاک
6 سر بر زده ست و حاصل او میوه ی غمی است
7 هر برگ ، چون زبان عطش کرده ی درخت
8 در آرزوی قطره ی نایاب شبنمی است
9 ین چشمه ای که در دل من جوش می زند
10 گم باد و نیست باد که خون است و آب نیست
11 گر آب بود ، خود رگ خود می گسیختم
12 تا تشنه را نوید دهد کاین سراب نیست
13 افسوس ! خون گرم ، عطش رانمی کشد
14 افسوس ! چشمه نیز نمی جوشد از سراب
15 من تشنه ام ، زمین و زمان نیز تشنه اند
16 اما درین کویر ، چه بینی جز آفتاب ؟
17 (اشعار نادر نادرپور)