ز زلفت بو نمی یابد از جهان ملک خاتون غزل 1006

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

ز زلفت بو نمی یابد دماغم

1 ز زلفت بو نمی یابد دماغم به خون دیده می سوزد چراغم

2 مرا در دل بُد این پیکان هجران نهادی از جفا بر سینه داغم

3 چو شادی از وصالش نیست ما را چه تدبیرم بباید ساخت با غم

4 چو امکان نیست یک گل چیدن از وصل چه حاصل ای جهان از باغ و راغم

5 جهان بی روی گلرنگش نخواهم که از جنّت بود با او فراغم

6 صبا آورد از زلفش نسیمی ز بوی آن معطّر شد دماغم

7 چو گل از باغ بیرون رفت اکنون حوالت کرد هجرانش به داغم

عکس نوشته
کامنت
comment