جامی

جامی

جامی
جامی

زما همی گذری و به ما نمی نگری از جامی غزل 475

غزل 475 ام از 3391 واسطة العقد - غزلیات

زما همی گذری و به ما نمی نگری

1 زما همی گذری و به ما نمی نگری چه جرم رفت و جنایت چرا نمی نگری

2 ز جور آنکه قفا سوی ما کنی و روی همی کنیم فغان وز قفا نمی نگری

3 هزار سوخته دل از پی تو وای کنان چه شوخ چشم نگاری که وا نمی نگری

4 چه کافری تو که هیچ از خدا نمی ترسی به هیچ بنده برای خدا نمی نگری

5 خوش است از نظر لطف شاه حال گدا تو شاه حسنی و حال گدا نمی نگری

6 هزار جا سر راهت گرفته هرکس و تو ز ناز سوی کسان هیچ جا نمی نگری

7 به پیش پای تو جامی همی نهد سر خویش ولی چه سود چو تو پیش پا نمی نگری

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر زما همی گذری و به ما نمی نگری

شاعر شعر زما همی گذری و به ما نمی نگری چه کسی است ؟

شاعر شعر زما همی گذری و به ما نمی نگری جامی می باشد.

شعر زما همی گذری و به ما نمی نگری در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر زما همی گذری و به ما نمی نگری چیست ؟

قالب شعر زما همی گذری و به ما نمی نگری غزل است

مضمون اصلی شعر زما همی گذری و به ما نمی نگری چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر