1 زلفش مرا به کوشش خود میکشد به بند گیسو به پشت گرمی آن گردن بلند
2 شمشیر قاطع اجل است آلت نجات آنجا که گردن دل من مانده در کمند
3 صد اختراع میکند از جلوههای خاص قد بلندش از حرکت کردن سمند
4 از اضطراب درد تو بر بستر هلاک افتادهام چنان که در آتش فتد سپند
5 من ناصبور و طبع تو بسیار ذیرانس من ناتوان و عشق تو بسیار زوردمند
6 قارون نیم که از تو توانم خرید بوس دشنام را که کردهای ارزان بگو چند
دیدگاهها **