-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نهاده سر به رخت زلف عنبرین گستاخ ندیده کس به جهان هندویی چنین گستاخ
2 سر هزار عزیزت فتاده بر سر کوی گه خرام منه پای بر زمین گستاخ
3 بسوخت طوطی جانم ز رشک آن چو بدید که می خورد مگس از لعلت انگبین گستاخ
4 به جان خود که ببخشای بر جوانی خویش میا به غارت پیران پاک دین گستاخ
5 ادب جمال دگر بخشدت ز ناز مزن قدم به فرق گدایان ره نشین گستاخ
6 رقیب را ز بر خود بران که از خرمن به است دور چو افتاد خوشه چین گستاخ
7 به عذر پیش سگان تو جامی آید روز بر آستان تو ساید چو شب جبین گستاخ