-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زلفت شب قدرست،زهی سایه ممدود! رویت مه بدرست،زهی طالع مسعود!
2 در بادیه محنت هجران،شب تاریک بی نور رخت جان نبرد راه بمقصود
3 در باده و زاویه جز دوست ندیدیم این راه بدانستم و این بادیه پیمود
4 از مسکن جانهاگل صد برگ بر آمد تا سنبل سیراب تو بربرگ سمن سود
5 از حسن هویدا شود این عشق جهان سوز این جا بشناسی صفت شاهد و مشهود
6 یک غمزه ز تو دادن و صد جان و دل از ما بردند باقبال تو سودازدگان سود
7 حیران تو امروز نشد قاسم مسکین تا هست چنین باشد و تا بود چنین بود