-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل دیوانه ز زلفت چو رها میگردد هست مرغی که ز کاشانه جدا میگردد
2 تا که مهر رخ تو شمع درونست مرا مه چو پروانه به گرد سرما میگردد
3 لیک آن را که بود مهر تو با جان پیوند حاش لله که ز دام تو رها میگردد
4 این قماری که دلم باخت حریفان در عشق در همه عمر پی نقش وفا میگردد
5 دل آشفته گر از زلف تو پیوست بخط از پی خاصیت مهر و گیا میگردد
6 زاهد ار طوف کند خانه کعبه به گمان لیک عارف ز پی خانه خدا میگردد
7 سعی در مروه ندارد به قیاس این مقدار گرد میخانه چو رندی به صفا میگردد
8 در میخانه توحید علی آن که سپهر به طواف در او بیسر و پا میگردد