تا نقاب زلف از روی تو دور از اسیری لاهیجی غزل 81

اسیری لاهیجی

آثار اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

تا نقاب زلف از روی تو دور افتاده است

1 تا نقاب زلف از روی تو دور افتاده است جان مشتاقان از آن رودر حضور افتاده است

2 شاهد رویت نماید هر زمان حسنی دگر عاشق دیوانه دل زان ناصبور افتاده است

3 عاشقان را وایه دیدار تو باشد در بهشت زاهد نادان پی غلمان و حور افتاده است

4 راه زاهد در حقیقت بود تقلید و مجاز زین سبب از کوچه تحقیق دور افتاده است

5 قسم جانم در ازل چون عشق جانان بوده است عشق ورزی زاهدا مارا ضرور افتاده است

6 غیرتی بنمای جانا خانه خالی کن ز غیر چونکه دلدارت بسی تند و غیور افتاده است

7 شد دلم آزاده از قید غم هجران دوست تا بملک وصل او جانرا عبور افتاده است

8 زاهدا از ما مجو هشیاری و زهد و ورع زانک مست عشق از آنها بس نفور افتاده است

9 تا اسیری دید خورشید جمالت بی نقاپ غرق بحر نورو محو بی شعور افتاده است

عکس نوشته
کامنت
comment