1 زلفین سیه که بر بناگوش تواند سر بر سر هم نهاده همدوش تواند
2 ساید سر از ادب به پایت شب و روز آری دو سیاه حلقه در گوش تواند
1 عید آمد و آفاق پر از برگ و نواکرد مرغان چمن را ز طرب نغمهسراکرد
2 بی برگ و نوا بود ز تاراج خزان باغ عید آمد وکارش همه با برگ و نواکرد
1 چو زآشیانهٔ چرخ این عقاب زرینپر به هر دریچه ز منقار ریخت شوشهٔ زر
2 دریچهٔ فلک از نقرهٔ سپید گشود وز آن میانه فرو ریخت دانهای گهر
1 ای به از روز دگر هر روز کارت باد بهروزی قرین روزگارت
2 روز بارتکت فتد در پرهگردون گردنگردان بود در زیر بارت