1 زلفش سر کبر و سرفرازی دارد زان کشتن عاشقان به بازی دارد
2 ای دل تو چه میشوی چنین در کارش کار سر زلف او درازی دارد
1 اگر بختم دهد باری که یارم همنشین باشد زهی مقبل که من باشم زهی دولت که این باشد
2 نباید این چنین ماهی برون از هیچ خرگاهی نظیرش گر همیخواهی مگر در حور عین باشد
1 یاد باد آن راحت جان یاد باد عاشقان را عهد جانان یاد باد
2 چون تماشا را به سروستان رویم قد آن سرو خرامان یاد باد
1 گرچه سیاحان جهان گردیدهاند مثل رویت کافرم گر دیدهاند
2 مهرورزان پیش نقش روی تو بر جمال شاهدان خندیدهاند