- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زلف یارم را نه تنها دلبری کار است و بس یا به هر مویی هزاران جان گرفتار است و بس
2 قند می ماند به شیرینی، دهان تنگ یار تا نپنداری که یاقوت شکربار است و بس
3 گفتم از سودای زلفش برحذر باشم ولی رهزن مردم نه آن دل دزد عیار است و بس
4 می کشم خواری ز دشمن وز رقیبان سرزنش بر من عاشق نه تنها جور آن یار است و بس
5 صوفی خلوت نشین بت نیز دارد در بغل زیر دلق او نه تنها بسته زنار است و بس
6 بارها بردم ز جورش بارها بر دوش دل بر دل من بار جور او نه این بار است و بس
7 هر سری پابند سودایی است در بازار حشر در حقیقت گرچه یک سودا و بازار است و بس
8 هرکه را از جان و دل با روی خوبان میل نیست صورتی دارد ولیکن نقش دیوار است و بس
9 گربه حکم شرع گویای اناالحق کشتنی است بر سر میدان چرا منصور بر دار است و بس
10 (دست رنگین عرضه کن تا خلق را گردد عیان کز تو عاشق را نه تنها بر دل آزار است و بس)
11 چون نسیمی زنده از فضل خدا شد جاودان همچو منصور فارغ از گفتار اغیار است و بس