زلف یارم را نه تنها از عمادالدین نسیمی غزل 161

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

زلف یارم را نه تنها دلبری کار است و بس

1 زلف یارم را نه تنها دلبری کار است و بس یا به هر مویی هزاران جان گرفتار است و بس

2 قند می ماند به شیرینی، دهان تنگ یار تا نپنداری که یاقوت شکربار است و بس

3 گفتم از سودای زلفش برحذر باشم ولی رهزن مردم نه آن دل دزد عیار است و بس

4 می کشم خواری ز دشمن وز رقیبان سرزنش بر من عاشق نه تنها جور آن یار است و بس

5 صوفی خلوت نشین بت نیز دارد در بغل زیر دلق او نه تنها بسته زنار است و بس

6 بارها بردم ز جورش بارها بر دوش دل بر دل من بار جور او نه این بار است و بس

7 هر سری پابند سودایی است در بازار حشر در حقیقت گرچه یک سودا و بازار است و بس

8 هرکه را از جان و دل با روی خوبان میل نیست صورتی دارد ولیکن نقش دیوار است و بس

9 گربه حکم شرع گویای اناالحق کشتنی است بر سر میدان چرا منصور بر دار است و بس

10 (دست رنگین عرضه کن تا خلق را گردد عیان کز تو عاشق را نه تنها بر دل آزار است و بس)

11 چون نسیمی زنده از فضل خدا شد جاودان همچو منصور فارغ از گفتار اغیار است و بس

عکس نوشته
کامنت
comment