-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زلف جادو بگسلاند حلقهٔ زنجیر را عاقلان دیوانهام کو چارهٔ تدبیر را
2 تا که پیران عشق میورزند با این نوجوان من نمیگویم دگر عیب جوان و پیر را
3 از کمان چرخ تیری کآید از شصت قضا زابروی و مژگان تو دارد کمان و تیر را
4 افکند خود را سراسیمه ز چین در دشت فارس گر به چین طرهات چشم اوفتد نخجیر را
5 رسم این باشد که شیر آهو کند دایم شکار آهوان تو کند نخجیر غمزه شیر را
6 تیغ بر دست تو و میآید از ره مدعی جهد کن بر کشتنم کآفت بود تأخیر را
7 سوختن در آتش دوزخ اگر تقدیر ماست من گریزم در تو چون تو قادری تقدیر را
8 از پی تقصیر آشفته به کوی خود مپیچ حاجی اندر کعبه لابد میکند تقصیر را
9 رشته مهر علی حبلالمتین دین بود زاهدا بردار از ره دانهٔ تزویر را