-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زلف معشوق به دست دگران است امشب نوبت دولت کوته نظران است امشب
2 همدمی نیست که باشد به قدش خلعت عشق کو نه چون صبح ز غم جامه دران است امشب
3 گه به غم گاه به ماتم گذرد شکر خدای که به هرحال بزودی گذران است امشب
4 باشد آن ماه به سرمنزل ما آرد روی چشم امید به هر سو نگران است امشب
5 نیست جز خون جگر از مژه دور از لب او آنچه درساغر خونین جگران است امشب
6 دود آهم که به انجم شده بر راز شبم پرده دیده روشن بصران است امشب
7 باشد از دوست خبر مایه شادی و طرب جامی غمزده از بی خبران است امشب