زلف معشوق به دست دگران است امشب از جامی غزل 25

زلف معشوق به دست دگران است امشب

1 زلف معشوق به دست دگران است امشب نوبت دولت کوته نظران است امشب

2 همدمی نیست که باشد به قدش خلعت عشق کو نه چون صبح ز غم جامه دران است امشب

3 گه به غم گاه به ماتم گذرد شکر خدای که به هرحال بزودی گذران است امشب

4 باشد آن ماه به سرمنزل ما آرد روی چشم امید به هر سو نگران است امشب

5 نیست جز خون جگر از مژه دور از لب او آنچه درساغر خونین جگران است امشب

6 دود آهم که به انجم شده بر راز شبم پرده دیده روشن بصران است امشب

7 باشد از دوست خبر مایه شادی و طرب جامی غمزده از بی خبران است امشب

عکس نوشته
کامنت
comment