- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زلف بر دوش آن پری در ماهتاب آمد برون گونیا از سوی چین صد آفتاب آمد برون
2 دور سازم گفتم اشک از چشم تر با آستین چشمه چندانی که کردم پاک آب آمد برون
3 میرود آهم به گردون تا ز دل خون می رود دود از روزن ز خوناب کباب آمد برون
4 کاو کاو خرقهها کردند در دور لبش ز آستین صوفیان جام شراب آمد برون
5 گر ز دل بیرون شد وینشست بر چشمم چه باک بود گنج حسن از کنج خراب آمد برون
6 بوسه ها دادم حمایل را که از بهر رقیب بوسه ها دادم حمایل را که از بهر رقیب
7 تا نیفتد در دویدن پیش بالایشه کمال از در خلوت به تعجیل و شتاب آمد برون