- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زلف و رخسار تو دانی بچه مانند بخون بشنو از ابن یمین تا دهدت شرح که چون
2 این چو خونست ولی ناشده در نافه هنوز و آن چو خونست ولی آمده از نافه برون
3 دل دیوانه من تا ز رخ و طره او دید بر گرد سمن سلسله غالیه گون
4 عزم کردست که رغم خرد کار افزای نرود تا بتواند بجز از راه جنون
5 هر حدیثی که درو قصه لیلی نبود ور خود آن وحی بود جمله فسانه است و فسون
6 عقل کار آگه من در هوس لعل لبش هیچ دانی بچه از پای در افتاد نگون
7 لعل او باده نابست و مرا عقل ضعیف عقل باشد همه وقتی بکف باده زبون