1 زلف و خط دلکشش دام بنی آدمند این دو بلای سیاه ولولهٔ عالمند
2 حلقه به گوشان شوق با المش خوش دلند خانه به دوشان عشق با ستمش خرمند
3 راهروان صفا از همه دل واقفند کارکنان خدا در همه جا محرمند
4 خاطر آزادگان بند کم و بیش نیست مردم کوته نظر در غم بیش و کمند
5 عشق و سلامت مجو، زان که اسیران او کشتهٔ تیغ بلا، غرقهٔ بحر غمند
6 چون سحری سر کنند از لب جان بخش او بر تن دل مردگان روح دگر دردمند
7 اهل خرابات را خوار مبین کاین گروه مالک آب حیات صاحب جام جمند
8 آیت پیغمبری داده بتان را خدا زان که همه در جمال یوسف عیسی دمند
9 من به جنون خوش دلم زان که پری پیکران شیفته را هم نشین سوخته را مرهمند
10 قتل فروغی خوش است زان که همه مهوشان در سر این ماجرا کارنمای همند
دیدگاهها **