زلال جام خضر، دردی مدام از سلمان ساوجی غزل 55

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

زلال جام خضر، دردی مدام من است

1 زلال جام خضر، دردی مدام من است مقیم دیر گوشه مغان، مقام من است

2 دلم زباده دور الست، رنگی یافت هنوز بویی از آن باده، در مشام من است

3 لبم ز شکر شکر لب تو، یابد، کام چه شکرهاست مرا، کین شکر به کام من است

4 مرا که نام برآورده‌ام، به بدنامی همین بس است، که در نامه تو نام من است

5 هزار ساله ره آمد ز ما و من تا دوست اگر برون نهم از ما قدم، دو گام من است

6 به شام و صبح کنم یاد زلف و عارض تو که ذکر زلف و رخت، ورد صبح و شام من است

7 به هرکجا که رسم پای باد، می‌بوسم که او به دوست، رساننده سلام من است

8 چو بود کار دلم خام، چاره کارش ز عقل می‌طلبیدم، که او امام من است

9 مرا ز مصطبه، خمار گفت کای سلمان بیا که پختن آن کار، کار خام من است

عکس نوشته
کامنت
comment