1 ای زهره جبین نیست چو رخسار تو ماه نه تیره شبی بسان زلف تو سیاه
2 خط تو دمید و شه تبه حسن رخت از سنبل تر بلی شود ماه تباه
1 بود محال مرا داشتن امید محال به عالمی که نباشد همیشه بر یک حال
2 از آن زمان که جهان بود حال زینسان بود جهان بگردد لیکن نگرددش احوال
1 هم مساعد یار دارم هم مساعد روزگار بخت با من سازگار و یار با من سازگار
2 لیکن از گفتار بدگویان من دور است دوست لیکن از کردار بدخواهان ز من فرداست یار
1 تا ترا گرد مه از مشگ سیه پرهون بود در تمنای رخت جان و دلم مرهون بود
2 گر ترا یارا بجای من بود یار دگر در دو چشم من بجای خواب هر شب خون بود