- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زحی لیلی از ناز بیرون نیاید ورآید بسر وقت مجنون نیاید
2 نگهداری کس ز گردون نیاید که ضبط می از جام وارون نیاید
3 گرفتم نگریم ز جور تو اما نه زخمیست زخمم کز و خون نیاید
4 کسیرا که عشق تو دیوانه سازد علاجش ز عقل فلاطون نیاید
5 بت ماست لیلی نژادی که هرگز بپرسیدن حال مجنون نیاید
6 شبی بیتو ممکن نباشد که شهری ز سیل سرشگم بهامون نیاید
7 ترا دارم از چرخ یاری چه جویم که آنچه از تو آید ز گردون نیاید
8 چه نسبت بهم فیض عشق و خرد را که کار می ناب ز افیون نیاید
9 چنان شد حصاری هم آتش که آهم که بیرون شراری ز کانون نیاید
10 چه سودم ز وصلت که از سرکشیها در آغوشم آنقد موزون نیاید
11 چسان مفلس عشق کام از تو گیرد که این کار از گنج قارون نیاید
12 ز کوی تو چون طایر تیر خورده که آید که غلطیده در خون نیاید
13 نشد از جفای تو مشتاق یکشب بکویت رود شاد و محزون نیاید