1 زینسان که دور مانده ز یاران جانی ام مردن هزار بار به از زندگانی ام
2 ایچرخ بیوفا چه شود گر ز روی مهر بار دکر بآن مه تابان رسانی ام
3 ای بخت اگر بخاک درش جادهی مرا بر مسند سعادت و دولت نشانی ام
1 بعزم سفر شاه جمشید فر بر افراخت رایت بخورشید بر
2 بهر سو که روی آورد رایتش قوی پشت باد او بفتح و ظفر
1 حبذا این قصر جانپرور که تا گشت آشکار کرد پنهان رخ ز شرم او بهشت کردگار
2 از لطافت هست تا حدی که جفتش در جهان کس نبیند غیر ازین فیروزه طاق زرنگار
1 شاد باش ای دل که بختت پیشوایی میکند سوی نویین جهانت رهنمایی میکند
2 خسرو خسرو نشان تالش که از بهر خدای اهل دانش را به مردی کدخدایی میکند